زمزمه الحاق بخشی از اصولگرایان قدیمی به جریان دولت به گوش می رسد

در ماه های منتهی به انتخابات مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۴ زمزمه الحاق بخشی از اصولگرایان قدیمی به جریان دولت به گوش می رسد. برخی آن را یک واقعیت و برخی آن را تدبیری برای بالا و پایین کردن وزن ها در صحنه معادلات می دانند. به گزارش اعتدال پرس، «محال و محاق جریان سوم»عنوان سرمقاله روزنامه […]

image_pdfimage_print

در ماه های منتهی به انتخابات مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۴ زمزمه الحاق بخشی از اصولگرایان قدیمی به جریان دولت به گوش می رسد. برخی آن را یک واقعیت و برخی آن را تدبیری برای بالا و پایین کردن وزن ها در صحنه معادلات می دانند.

به گزارش اعتدال پرس، «محال و محاق جریان سوم»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می خوانید:

در ماه های منتهی به انتخابات مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۴ زمزمه الحاق بخشی از اصولگرایان قدیمی به جریان دولت به گوش می رسد. برخی آن را یک واقعیت و برخی آن را تدبیری برای بالا و پایین کردن وزن ها در صحنه معادلات می دانند. اگر اصل موضوع واقعیت داشته باشد، فلسفه و چشم انداز آن چگونه خواهد بود؟

از زمان تکوین دو جریان عمده کشور در زمستان ۱۳۶۶ تاکنون افرادی تلاش کردند حضور خود را در صحنه سیاسی کشور فراتر از این دو جریان سامان دهند و با نقد و هجمه به دو جریان مذکور، تلاش کردند مسیر و مجرای سومی برای ساختار سیاسی کشور بیابند. این افراد از جهت روانشناختی معمولاً افرادی بودند که نمی توانستند به عنوان «نفر دوم» یا «نفر سوم» ساختار یا سازمان ایفای نقش کنند. «سر بودن» عمده ترین دلیل روانشناختی برای این مسئله است. سابقه تاریخی سال های گذشته نشان می دهد که آقایان محمدی ری شهری، محسن رضایی، هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و… تلاش کردند خود را محور «جریان سوم» نشان دهند، اما به دلایلی همچون نبود مبانی فکری، گفتمان و پایگاه اجتماعی متمایز، نتوانستند منشأ ثبات جدید در ساختار سیاسی قدرت باشند. اکنون خبرهای غیررسمی و تأیید نشده حاکی از آن است که بخشی از اصولگرایان متقدم با محوریت دکتر علی لاریجانی درصدد ائتلاف با دکتر روحانی و دولت هستند تا بتوانند به عنوان یک جریان جدید وارد گود سیاسی کشور شوند. آیا چنین امری قابل تحقق است؟

بدون تردید لاریجانی از جهت مبانی فکری، دستگاه معرفتی و بنیه و ریشه دینی- اجتماعی با تجدیدنظرطلبان و اصلاح طلبان اختلاف ماهوی دارد. اگرچه به این اختلافات تظاهر نمی کند و هزینه های این محافظه کاری را پرداخت می کند اما گذشته نه چندان دور وی این مدعا را در سطح مشی و رفتار مشخص می کند. علاوه بر آن لاریجانی باهوش تر از آن است که توسط افرادی مانند احمدی نژاد به حوزه اصلاح طلبان هل داده شود. لاریجانی اهل تصمیمات ریسک پذیر در عرصه سیاست نیست، بنابراین هر هدفی از این کار داشته باشد شخصاً از نگاه درونی انقلاب آن را قابل دفاع و قابل تفسیر می داند اما دلایل عمده این احتمال سیاسی- تاریخی چه می تواند باشد؟

 

۱- برخی بر این باورند که با ظهور احمدی نژاد شکافی عمیق بین نیروهای انقلاب به وجود آمده و لازم است به «نقطه صفر» اختلافات که قبل از دوم خرداد ۱۳۷۶ یا سوم تیر ۱۳۸۴بود، برگردیم و سایش های تحمیلی را اصلاح و جبران نماییم. با این نگاه اگر روحانی و لاریجانی را قبل از خرداد ۷۶ یا حتی تیرماه ۸۴ ببینیم در درون یک قاب خواهند بود. لذا آن قاب مجدداً باید احیا و نزدیکی ها باید حقیقی تر شود.

 

۲- نگاه دوم این است که لاریجانی و بخشی از نیروهای همسو وظیفه و مأموریت خویش می دانند که شرایطی ایجاد کنند تا با تولید پایگاه اجتماعی جایگزین برای روحانی، به مرزبندی بین روحانی و تجدیدنظرطلبان کمک نمایند. این جماعت بر این باورند که روحانی پایگاه اجتماعی منسجم و با انگیزه در درون کشور ندارد و لاجرم بر پایگاه اجتماعی تجدیدنظرطلبان و اصلاح طلبان تکیه زده است، لذا بخشی از اصولگرایان قدیمی یا راست سنتی می توانند با ارائه سرمایه اجتماعی به روحانی، وی را قانع کنند تا دامن خود را از عبورکردگان از مسیر انقلاب اسلامی پاک کند.

 

۳- نگاه سوم اینکه بخشی از جریان اصولگرا که ورود آن به عرصه سیاست متأخر است با همان شاقولی لاریجانی را می سنجند که روحانی را می سنجند. بنابراین به میزانی که با روحانی احساس فاصله می کنند با لاریجانی نیز این احساس را دارند. لذا هم لاریجانی آنان را مانع از انسجام یکپارچه اصولگرایی می داند و هم آنان لاریجانی را فاقد شاخص های لازم برای محوریت اصولگرایان قلمداد می کنند. این دو نگاه که یک نتیجه را در بردارد منجر به تصمیم جدید طیف رهروان مجلس شده است. هر کدام از سه دلیل ذکر شده را مبنای تحلیل قرار دهیم واکنش آن در بین اصولگرایان و اصلاح طلبان موجب تصمیمات جدیدی خواهد شد که نهایتاً به شکل گیری جریان سوم کمک خواهد کرد. جریان سوم باید بتواند فهم و گفتمانی متفاوت ارائه کند و گرنه شکل گیری آن محال خواهد بود و همانند اسلاف خود به محاق خواهد رفت و به صورت یک بار مصرف در یک انتخابات هزینه خواهد شد. جریان جدید اگر بر اسلام و انقلاب اسلامی تأکید حداکثری کند، همان جریان اصولگرایی است و اگر در فاز واگرایی برود و نتواند بین اسلامیت و جمهوریت و … جمع بندی کند به سرنوشت اصلاح طلبان دچار خواهد شد. بنابراین به نظر می رسد با یک جریان عمل گرا و غیرآرمانی مواجه باشیم که نه به دنبال مبارزه با استکبار است و نه به دنبال مبارزه با انقلاب اسلامی است. لذا چشم انداز آن را می توان به گونه جدید و با فهم جدید از آرایش سیاسی کشور به قضاوت نشست و سه جریان عمده را این گونه نامگذاری کرد تا رفتارشناسی آنان در قالب یک چارچوب مفهومی تقریب به ذهن شود.

 

۱- جریان انقلابی – رادیکال: این جریان اصول انقلاب را صرفاً محترم نمی شمارد بلکه آن را بالای دست می گیرد و همانند شاقول در تمام مناسبات قدرت در داخل و خارج از آن استفاده می کند. ممکن است افرادی در آن باشند که قدری از قاعده خارج شوند اما کلیت آن را می توان در تراز انقلاب اسلامی دانست و در روز حادثه به عنوان سپر دفاع از انقلاب اسلامی روی آن حساب باز کرد.

 

۲- جریان محافظه کار – عقلانیت اعتدال: این جریان انقلاب اسلامی را یک پروژه به اتمام رسیده می داند که به محصول (جمهوری اسلامی) تبدیل شده است. لذا خود را نه در تراز انقلاب اسلامی بلکه در تراز یک کشور – ملت به نام جمهوری اسلامی ایران تعریف می کند، رفتار سیاسی خود را با عرف سیاسی جهان تنظیم خواهد کرد و واقع گرایی شاخص اصلی آن خواهد بود. رفاه مادی در اولویت آنان است و انقلابی گری را معادل تندروی، شعارزد گی و تنش زدایی و بی توجهی به مشکلات مردم می دانند. این جریان در حوزه نخبگان نسل اول دارای جایگاه نسبی است اما در حوزه جوانان انقلابی فاقد خاستگاه است.

 

۳- جریان واگرا – برون گرا: این جریان پس از دهها بار اشتباه استراتژیک تلاش می کند آرمانگرایی واگرایانه را با نگاه واقع گرایی به ثبات نظام مستقر تعدیل کند و در درون نظام سر پل بگیرد، استانداردهای غربی را به عنوان استانداردهای زندگی جهانشمول در ایران پیاده کند و با پرستیژ روشنفکری خود را واجد صلاحیت سیاسی – مردمی در نزد دنیای غرب معرفی نماید.

 

در صورت خروج روحانی از شعاع نگاه آنان، این جریان با «بحران اتصال» مواجه خواهد شد. لذا تلاش می کند برای ماندن در شعاع نظام به اثبات تصویری درون گرا از خود روی آورد. بنابراین ضمن احترام به مهره های رادیکال(که از درون آنان را «اصلاح طلبان ناب» می داند)، در روی صحنه آنان را در جایگاه تماشاگران می نشاند تا بتواند بازی جدید را با حوصله ادامه دهد و در لیگ برتر قرار گیرد.

 

اگر جریان روحانی – لاریجانی نتواند فردای انتخابات ۱۳۹۴ انسجام خود را نشان دهد، قطعاً به سرنوشت ری شهری، رضایی و … دچار خواهد شد، آن موقع بازگشت پرهزینه تر از جدا شدن خواهد بود زیرا پیروی از آنان امری محال و سیر حرکت آنان به وادی محاق خواهد برد.

انتهای خبر