یادداشت اختصاصی شعردوست در اعتدال پرس

اولار آقا اولار / خاطره اى از مرحوم حاج عزیز اسکندرى

دکتر شعردوست، از چهر های فرهنگی استان و نماینده اسبق تبریز در مجلس، به مناسبت درگذشت خادم بازسازى عتبات عالیات مرحوم اسکندرى، متنی در یادکرد وی به همراه یادداشتی خطاب به پایگاه خبری تحلیلی اعتدال پرس(اعتدال آذربایجان) مرقوم کره اند که...

image_pdfimage_print

دکتر شعردوست، از چهر های فرهنگی استان و نماینده اسبق تبریز در مجلس شورای اسلامی، به مناسبت درگذشت پاسدار پیر و خادم بازسازى عتبات عالیات مرحوم اسکندرى، متنی در یادکرد وی را به همراه یادداشتی خطاب به پایگاه خبری تحلیلی اعتدال پرس(اعتدال آذربایجان) مرقوم کره اند که ضمن تشکر از نظر لطف ایشان، مطلب مزبور در زیر می آید: شعردوست

باسمه تعالى
جناب آقاى محمدزاده علمدارى
سلام و درود بر جنابعالى و همکاران خدومتان
مدتى است که پایگاه خبریتان را دنبال مى کنم. کارى سامان داده اید: حرفه اى تؤام با انصاف و اعتدال هرچند توفیق آشنایى حضورى با جنابعالى را ندارم اما مسیرى را که در پیش گرفته اید ستودنى مى دانم و این توفیق را تبریک عرض مى کنم و برایتان موفقیتهاى روزافزون آرزو مى کنم. در جهت تقویت این حرکت سازنده براى همراهى اعلام آمادگى مى کنم.
مزید توفیقاتتان را از خداوند متعال خواهانم.
ایام عزت مستدام،
ارادتمند
على اصغر شعردوست
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
اولار آقا اولار
خاطره اى از مرحوم حاج عزیز اسکندرى
شب گذشته که خبر وفات مرحوم حاج عزیز اسکندرى را در فضاى مجازى اعلام کردند، چند خاطره از آن انسان شریف در ذهنم زنده شد، اکنون که در تبریز نیستم و امکان شرکت در مراسم تشییع و شام غریبانش را ندارم، خاطره اى نقل مى کنم و از خداوند برایش حشر با شهداى عاشورا و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) مسئلت مى نمایم:
قبل از انقلاب ساکن یئدى دربندلر در خیابان راه آهن بودیم ، این دربند از سویى به کوى شهریار و از سوى دیگر به ایستگاه سرچشمه خیابان راه آهن ختم مى شد. مسجد محل ما ، مسجد حاج شفیع در کوى شهریار بود که من از ٧-٨ سالگى به آن مسجد مى رفتم و مکبر مسجد بودم. سعى مى کردم نمازهاى یومیه  را به جماعت بخوانم، اما در مسجد حاج شفیع نماز جماعت صبح اقامه نمى شد.
در مسجد حاج قیمعلى کوچه باغ مرحوم حاج میرزا حسین آقا کوچه باغى که روحانى بسیار بامعنویت ، دقیق و محتاط بود، نماز صبح  اقامه مى کرد، گفته مى شد ایشان با اینکه امام جماعت است، غیر از محراب اهل منبر نیز است ، اما از راه درآمد روحانیت ارتزاق نمى کند، میرزا یا به اصطلاح امروزین دفتردار کارخانه صابونسازى یوسفى است، ایشان بعد از ظهرهاى جمعه هم در هیئت عجم کوچه باغ که مرحوم آقاى فکرى گرداننده آن بود منبر مى رفت…
نوزدهم یا بیستم بهمن سال ١٣۵٧ بود، قبل از اذان صبح به مسجد حاج قیمعلى کوچه باغ رسیده بودم، هوا بسیار سرد بود و چند نفرى دور بخارى مسجد اخبار سیاسى روز را مى گفتند، یکى از آنها مرحوم حاج عزیز بود، صحبت از پیوستن ارتش به انقلاب و خلع سلاح پادگانها بود، کم کم اذان صبح نزدیک مى شد و نمازگزاران مى آمدند، بحث هم شیرین و جدى شده بود ، بعضى معتقد بودند انقلاب همین چند روز آینده به پیروزى مى رسد، در حالیکه براى بستن صف نماز از کنار بخارى بلند مى شدیم من گفتم، مگر مى گذارند انقلاب به این زودى و به این راحتى پیروز شود؟ حاج عزیز که راننده و صاحب تریلى بود و کمتر اظهار نظر سیاسى مى کرد،  و در طول این بحث فقط شنونده بود، یکدفعه در حالیکه بلند مى شد گفت. اولار آقا ، اولار گؤره سوز…
انقلاب پیروز شد، حاج عزیز در واحد عملیات سپاه که در کاخ جوانان سابق واقع در خیابان حافظ بود، مسئول نقلیه شده بود، هر وقت به همدیگر مى رسیدیم به شوخى مى گفت ؛ اولار آقا ، اولار گؤره سوز… از جمله ماشین قراضه اى به من داده بودند که غالباً خراب مى شد، هر وقت ماشین را براى تعمیر مى بردم ، مى گفتم، دا بوندان منه ماشین اولماز، خدا بیامرز با خنده اى زیر لب و با تعریض به جمله اى که چند روز پیش از پیروزى انقلاب به زبان آورده بود، مى گفت : اولار برادر، اولار گوره سوز… این جمله به شوخى بین ما تبدیل شده بود، …
در شبى زمستانى به همراه مرحوم حاج احد پنجه شکار و  شهید مرتضى یاغچیان به عیادت برادر پاسدارى که ظاهراً در کردستان مجروح شده بود ، راهى تیکمه داش شدیم، ما را هم براى سخنرانى در مسجد ده مى بردند، طوفان و کولاک بود، بخارى ماشین هم نمى دانم از اول خراب بود یا از کار افتاده بود، چندین بار حاج احد و من گفتیم آقا دا گئتماغ اؤلمور ، قئییداخ، در أن شب زمستانى باز هم گفت ، اولار برادر، اولار گوره سؤز، شهید مرتضى یاغچیان از من ، پرسید این چى میگه که در این برف و بوران همراه با کلامش  مى خنده، گفتم از خودش بپرس، حاج عزیز مرحوم گفت: بو مندن برادر شعردوستون آرامیزدا بیر سؤزدى…
اما او گئجه اولمادى، بیز گئدیردوخ رحمان آدلى بیر برادر پاسدارى عیادت ائلیاخ، منده کندین مسجدینده سخنرانلیق ائلیه م، اما او زامان کنده چاتدوخ کى کند اهلى یاتمیشدیلار، بیچاره رحمان و آتا آناسیندا یوخودان اویاتدوخ کى مثلا عیادت ائلیاخ… هله بوندان گئچیره م کى منیم ایاغیم زویوپ، قیچیم بورخولدى ، مرتضى ، حاج احد بعضاً ده حاج عزیز قؤلتوغومنان یاپیشیپ گتیریردیلر…تبریزه قئییدیغمیز زامان من ایاغ سانجى سیندان آز قالیردیم آغلیام، آل ایاغیمیزدا آز قالیردى بوز باغلاسین، غضبینن  رحمتلیغا دئدیم: اؤلار حاج عزیز آقا، آمّا بئله اولار… من بولموردوم آغلیام یا گؤلَم، اما او رحمتلیخلارین اؤچوده اوجا سسینن گؤلوردولر… قئییدیش باشدا شهید یاغچیان بولمؤره م ایستیردى منى مشغول ائله سین کى نئجه  دئیرلر؛ یولا نردوان قویسون  یا دؤغوردان بیله سینه سؤالیدى، سؤروشدى: هله بیزه دئنه گؤراخ بو ولایت فقیه کى تازالیقدا دئییرلر نمنه دى؟ منیم ده کى حیرص بؤغارسیغیمى کسیردى، دئدیم  ، حاج عزیزده ن، سؤروش. حاج عزیز کى اؤزى فرمان دالیندا قار کؤلک ایچینده زوراکى آهو بیابانى سؤروردى، گؤله گؤله دئدى، اولار آقا اولار ، بیر آز دؤزون هر زاد دؤزه لر، تازا صبح اذانى اولوردى کى بیز تبریزه چاتدوخ.
خداوند روح هر سه عزیز را در اعلاعلیین جاى دهد و در این ایام سوگ حسینى بر سفره اباعبدالله الحسین(ع) مهمانشان گرداند…
على اصغر شعردوست
انتهای خبر