یادداشت ویژه از یک روزنامه نگار

لشکر شکست خورده

این سنتی که بنا شده چندان راحتم نمی‌گذارد. نمی‌خواهم روز خبرنگار بهانه‌ای شود تا شانیت قلم و رسالت خبر تحت‌الشعاع قرار بگیرد.

image_pdfimage_print
  اعتدال پرس/ یادداشت رسیده از : فرهاد باغشمال
۱- بنده هیچ مخالفتی ندارم… بدون مقدمه مینویسم، بنده هیچ مخالفتی با تجلیل از خبرنگار ندارم اما جای من باشید، چه حالی به شما دست می‌دهد وقتی که در بین دعوت‌نامه‌ها ناگهان نام فلان سازمان را ببینی که همین چند وقت قبل به جهت درج مطلبی پله‌های دادگاه را چاشنی زندگی‌ات کرده بود و او حالا برایت از خبرنگار می‌گوید و بر قلم سوگند!

بنده هیچ مخالفتی با تجلیل از خبرنگار ندارم، ولی این سنتی که بنا شده چندان راحتم نمی‌گذارد. نمی‌خواهم روز خبرنگار بهانه‌ای شود تا شانیت قلم و رسالت خبر تحت‌الشعاع قرار بگیرد. نمی‌توانم خود را راضی کنم که در کریدور فلان اداره ازدحامی از دوستان خبرنگار را ببینم که برای گرفتن کارت اعتباری هدیه از سر و کول هم بالا می‌روند و در این ازدحام ناگهان جناب مدیر با افه و فیس و افاده خودی نشان داده و جولانی پاوارت‌گونه کشیده و از بین جمعیت خبرنگار رد شود تا بر منِ خبرنگار حالی کند که یک مَن ماست چقدر کره دارد!

بنده هیچ مخالفتی با تجلیل از خبرنگار ندارم، ولی به خدا این راهش نیست که سال به سال خبرنگار در حکم موی دماغ تلقی شده و اگر هم خبرنگار سهوا (!) پیگیر خبری شد، او را به مندرجات پر مبالغه روابط عمومی واقع در سایت سازمان هدایت کنند و حال امروز به‌به و چه‌چه کرده و خبرنگار بیاراییم.

بنده هیچ مخالفتی با تجلیل از خبرنگار ندارم، ولی دور از انصاف است که خبرنگار آن رکن چهارم دموکراسی آن‌قدر در نا‌امنی شغلی به سر برد که برای به دست آوردن دل فلان «یاردان‌قلی» مجبور شود تا قلم را به هر سمتی بچرخاند. بنده هیچ مخالفتی با تجلیل از خبرنگار ندارم…

۲- ما شکست خورده‌ایم
من در ابتدای این بند پرچم سفید را نه به عنوان صلح و دوستی، بلکه به نشان عجز و ناتوانی‌ام بالا می‌برم و اعتراف می‌کنم که شکست خورده‌ایم! دوستان بیایید صادق باشیم، گردن ما بسیار نازک‌تر از تصوری است که بخواهیم تأثیر‌گذار باشیم.

وقتی برای تنظیم خبری مجبوریم با هزار و یک «امّا» مقابله کنیم که مبادا به فلانی بر بخورد و یارانه‌ات فلان گردد، نکند به بهمانی بربخورد و آگهی‌ نیم صفحه‌اش را دریغت کند، نکند آبدارچی‌ فلان بخشدار ناراحت شده و به جرم تشویش اذهان چهار ستون بدنت را بلرزاند… و بعد از صدقه سر این تحدیدها و تهدیدها تنظیم خبرت به معجونی از حرف‌های کلیشه همچون: وی افزود، ایشان فرمودند، او تصریح کرد و قس‌علیهذا… تبدیل شود، قبول کن ما شکست خورده‌ایم.

وقتی بعد از عمری کار هنوز کرایه نشین فلان سبزی فروش هستی و پسرش نیز به مضحکه‌ات می‌گیرد که خبرنگاری هم شد شغل؟! و تو بی‌توجه به گفته‌اش به رپرتاژ فلان شرکت فکر می‌کنی تا از پورسانتش بریزی بر حلقوم پدر این مضحکه روزگار، قبول کن ما شکست خورده‌ایم.

وقتی سردبیری و ته‌دبیری و خبرنگاری و تایپیست و ویراستاری و دبیر صفحه‌ای و منشی صفحه‌ای و کنداکتوری تنها یک نفر باشد، چه می‌گویم وقتی این یک نفر در مقام پیک موتوری زحمت لیتوگرفی و چاپ را نیز برعهده بگیرد، قبول کن ما شکست خورده‌ایم.

۳٫ تشکر
بنده هیچ مخالفتی با روز خبرنگار ندارم و از همه مسؤولین محترم که یادمان کرده و تبریک‌مان می گویند صمیمانه تشکر می‌کنم ولی قبول کنید ما شکست خورده‌ایم.

فرهاد باغشمال

انتهای خبر