درد دل یک خبرنگار؛ این سکه روی دیگری هم داشت!

پوزخندی زد و گفت: “اگر خود سعدی هم باشی و بوستان را بنویسی، اگر بازاریابی بلد نباشی، نمی توانی در این آشفته بازار دوام بیاوری! کسی به قلم شیوای تو کاری ندارد؛ باید بتوانی برای نشریه پول دربیاوری تا خودت هم درصدی دشت کنی و الا کلاهت پس معرکه است.   تو اگر بلد باشی […]

image_pdfimage_print

پوزخندی زد و گفت: “اگر خود سعدی هم باشی و بوستان را بنویسی، اگر بازاریابی بلد نباشی،

نمی توانی در این آشفته بازار دوام بیاوری! کسی به قلم شیوای تو کاری ندارد؛ باید بتوانی برای نشریه پول دربیاوری تا خودت هم درصدی دشت کنی و الا کلاهت پس معرکه است.

 

تو اگر بلد باشی پول دربیاوری می توانی بهترین نویسندگان را به خدمت بگیری و با پرداخت چندرغاز به یک جوان خوش ذوق و بیکار که روی پول در آوردن این شکلی را ندارد اثرهای متفاوتی را به نام خود ثبت کنی. بدین ترتیب حتی اگر سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشی می توانی به عنوان یکی از اهالی محترم قلم، مطرح شوی؛ به همین سادگی!”

راست می گفت؛ حتی اگر در روزنامه نگاری یک پدیده بودی و چندین جشنواره معتبر را برنده می شدی، نمی توانستی ماهیانه حتی یک حقوق بخور و نمیر داشته باشی و اگر هم می خواستی خودت نشریه ای به پا کنی و مستقل باشی حداقل ۱۰ سال طول می کشید که بتوانی یک مجوز نشریه بگیری و صاحب امتیاز شوی. الکی که نبود، روزنامه بود و تحمل بار فرهنگی سنگینی که با خود داشت برای هر کسی میسر نبود.

یعنی اگر در طول سال های بسیار مطالب تو طوفانی به پا می کرد و سبک نوشتاری تو الگوی روزنامه نگاران جوان بود و تو به خاطر آثار فاخرت با جیب خالی مغرورانه به نوشته های ضعیف روزنامه های محلی و اشکالات مضحک و مفتضحانه آنها تاسف می خوردی و آه از نهادت بر می آمد، تازه باید حداقل ده سال سگ دو  می زدی تا شاید شانس به تو رو می کرد و می توانستی صاحب امتیاز شوی و اندیشه ات را آنطور که دلت می خواهد نشر دهی.

اما…
اما؛ این سکه روی دیگری هم داشت. در این روی سکه اصلا کسی کاری به آثار بی بدیل تو نداشت! حالا چه کسی حوصله داشت یک یک آثار تورا بخواند و متوجه شود برای نوشتن یک جمله و یا حتی انتخاب یک کلمه که باوزن مطلب همخوانی داشته باشد و زیبایی اثر را حفظ کند دو روز فکر کرده ای و کلیه آرایه های ادبی را هنرمندانه در یک جمله جا داده ای و حتی خودت هم از نوشتن اثرت حظ کرده ای! تنها چیزی که مهم نبود همین ها بود!

در این روی سکه آنچه به کار می آمد چهره آشنا و سازگار تو بود که مدام در ادارات و سازمان ها رفت و آمد داشتی و به ساز برخی ها می رقصیدی؛ هر سازی که می زدند. اگر هم که هم  ولایتی شان بودی دیگر نور علی نور می شد و هوای تورا حسابی داشتند. مثلا در حالی که اداره دو سرپرستی در یک دفتر برای خبرنگاران عادی هرگز ممکن نبود و خبرنگاران جوان و فعال حتی در اخذ یک سرپرستی به مشکلات عدیده ای برمی خوردند و باید هفت خوان رستم را طی می کردند و حتی گاهی اشکشان در می آمد،  تو می توانستی چندین سرپرستی و پایگاه خبری و هفته نامه و …. را یکجا قبضه کنی و  حسابی پول در بیاوری.

اما چطور صفحات رسانه ات را پر می کردی که مثل آب خوردن بود. خبرهای آب و فاضلاب، بنیاد مسکن، جهاد کشاورزی، شرکت گاز، شهرداری و … که هرکدام نیم صفحه ای را پر می کردند و به صورت آماده توسط روابط عمومی ها به ایمیل نشریات ارسال می شدند، پای ثابت مطالب کلیه نشریات محلی استان آذربایجان شرقی و شهر اولین ها را تشکیل می دادند.
درج خبر چند فرمانداری و شهرداری شهرستان ها هم که معمولا عاشق عکس و تصویر خودشان بودند خالی از فایده نبود و با همین ها می توانستی با کمترین تیراژ و در نتیجه کمترین هزینه سود هنگفتی به جیب بزنی.
مع الوصف ایراد سخن در مراسم روز خبرنگار و در جمع کسانی که حوصله مطالعه مطالب نشریات را ندارند و  مات و مبهوت عناوینی چون مدیرمسئولی و سردبیری و … هستند و به تجربه سال های روزنامه نگاریت اذعان دارند؛ همچنین ابراز تاسف و گله مندی نسبت به وضعیت نامطلوب خبرنگاران و مطبوعات هم که دیگر مهر تائید گرانسنگی بر شان و جایگاه والای تو می بود  و  به همین راحتی پله های پیشرفت و ترقی را در کمترین زمان ممکن طی می کردی و حتی صاحب بعضی از سمت های مهم در نهادها هم می شدی و سری در سرها بلند می کردی….
آری؛ این مسیر پیشرفتی است که طی سال های گذشته توسط بعضی ها در استان ما طی شده است. متاسفانه در سال های گذشته جو نامطلوب حاکم بر مطبوعات و خبرگزاری های استان شرایطی به وجود آورده است که بی مایه ترین افراد به راحتی وارد عرصه رسانه و مطبوعات استان شده اند و روز به روز کیفیت مطالب و محتوای مطبوعات را پایین آورده اند. در مقطع کنونی بعضا افرادی عناوین دهن پرکنی مثل مدیر مسئولی، سردبیری و سرپرستی را یدک می کشند که کمترین آشنایی با اصول و فنون روزنامه نگاری و ژورنالیسم ندارند  و با ایجاد لابی ها و باندهای مافیایی، مانع ظهور و بروز و پیشرفت خبرنگاران مستعد و واقعی می شوند.
رفتارهای زننده و نامناسب همین افراد کم مایه که جایگاه قشر نخبه روزنامه نگاران و فرهیختگان واقعی جامعه را به ناحق به یغما برده اند و باعث تضییع حقوق ده ها جوان مستعد و تحصیل کرده شده اند در مراسم های مختلف گاها به نوعی است که موجب نگاه تحقیرآمیز و توام با توهین جامعه، بوی‍ژه مدیران رده بالا به عموم خبرنگاران گردیده و همین بعضا بی احترامی ها و تعمیم شخصیت خبرنگارنماها به کل خبرنگاران باعث شده است تعداد معدود خبرنگاران واقعی هم در عرصه های مهم و اساسی استان کمتر حضور یابند و همین امر باز هم عرصه را به نفع خبرنگارنماها وسیع تر کرده است.
همه اینها موجب شده است تا صفحات مطبوعات استان آذربایجان شرقی بیشتر از اینکه دردهای مردم را فریاد زنند و جامعه را به سمت تعالی فرهنگی سوق دهند، بوی فاکتور بگیرند. فاکتورهایی که هرچند مبالغشان چندان چشمگیر نیست؛ روی هم رفته رضایت صاحبان مناصب را جلب می کنند و حقیر و امثال حقیر باز هم می توانند به ناحق مدیر مسئول، سردبیر و یا خبرنگار باقی بمانند.
با این اوصاف به نظر می رسد نگرانی بحق مقام معظم رهبری در مورد مسائل فرهنگی، بیش از سایر نقاط کشور در سر ایران- آذربایجان-  و شهر اولین ها نمود داشته باشد. همین نگرانی بس است تا ایشان امسال را سال “اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی” نامگذاری کنند و فرهنگ را همپای مسائل معیشتی و اقتصادی مردم، به عنوان دغدغه ای اساسی مطرح نمایند؛ چه، به عقیده صاحبنظران فقر فرهنگی بسیار دردآورتر از فقر اقتصادی است و قطعا علت اساسی آن.
امید است امسال در سایه رهنمودهای روشنگرانه مقام معظم رهبری و تدبیر دولت تدبیر و امید، عدالت به ساحت فرهنگ کشور و در راس آن سر ایران باز گردد و اهالی قلم کمتر غم نان داشته باشند تا بی دغدغه تهیه نان سنگک و به حرمت نام قلم، جامعه را در مسیر پیشرفت، توسعه و سعادت هدایت کنند.

 * لیلا حسین زاده

انتهای خبر