آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی که در دهه ی ۶۰ دادستانی کل انقلاب و نمایندگی مجلس را تجربه کرده است، امروز دبیر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه ی قم است. وی در مصاحبه با نشریه “پایتخت کهن” تاکید کرده نامه امام خمینی(ره) در مورد نهضت آزادی و غیر قانونی بودن این حزب سیاسی سندیت […]
آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی که در دهه ی ۶۰ دادستانی کل انقلاب و نمایندگی مجلس را تجربه کرده است، امروز دبیر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه ی قم است. وی در مصاحبه با نشریه “پایتخت کهن” تاکید کرده نامه امام خمینی(ره) در مورد نهضت آزادی و غیر قانونی بودن این حزب سیاسی سندیت ندارد. وی همچنین بسیاری از رفتارهای صورت گرفته علیه بازرگان و همفکرانش را در دهه شصت نقد کرده است.
به گزارش اعتدال پرس، متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است(انتشار این مصاحبه صرفا به قصد آشنایی با نکته نطرات مختلف و بدون قضاوت در رد یا تایید محتوای آن از سوی اعتدال پرس می باشد):
آقای موسوی تبریزی سابقه آشنایی شما با مهندس بازرگان از چه زمانی و در چه مکانی بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. خیلی خوش آمدید موضوعی هم که انتخاب کردید هم موضوع خیلی خوبی است. من با مهندس بازرگان از سال ۱۳۴۰ آشنا شدم. بنده با نوشته های ایشان آشنا شدم و استفاده کردم. مثلاً بعد از فوت آیت الله العظمی بروجردی کتابی در رابطه با مرجعیت شیعه نوشته شد، دراین کتاب افراد مختلفی مانند، مرحوم آیتالله مطهری و دیگران و از جمله مهندس بازرگان مقاله داشتند.
نوشتههای آقای بازرگان در رابطه با دعا و قرآن و معانی قرآن و بخصوص در رابطه با الفاظ قرآن، تعداد الفاظ و تعداد کلمات قرآن و هماهنگی این الفاظ و کلمات و صدور آیات و این موارد چیزهایی بود که برای ما در آن موقع نو و تازه بود و نه اینکه مثلاً هیچکدام از حرفهایش قابل شبهه نباشد و ایراد نداشته باشد ولی بسیار بسیار مطلوب بود.
آن دوره، دورهای بود که مدافعین اسلام کم و مهاجمین اسلام بسیار زیاد بودند. ما منبری و استاد حوزه زیاد داشتیم و مجتهد هم کم نداشتیم ولی از میان علماء و روحانیونی که میتوانستند در برابر مهاجمین به عقاید اسلامی طرح داشته باشند و اینکه بتوانند سؤالات خارجیها را و مهاجمین را جواب بدهند کم بودند. دلیلش هم این بود که از سال ۱۳۳۰ تا اوایل ۱۳۴۰ تهاجم عجیبی از جانب کمونیستها و از طرف کشورهای سرمایه داری علیه اسلام به وجود آمده بود.
کشورهای سرمایهداری به خاطر دین کلیسایی و خفقان حاکم بر آنها که با علم و پیشرفت آن به نام دین مخالفت میکردند، با اصل دین مشکل پیدا کرده بودند با دین اسلام مخالف بودند و بعضیهایشان نیز به عنوان دفاع از آزادی با اسلام مخالفت میکردند ولی مسئله اصلی کمونیستها بودند که روی فکر دانشجو و استاد دانشگاه روشن فکری که فساد و ظلم و انحصارطلبی پهلوی را میدیدند و در رابطه با مدیریت کشور زیاد کار میکردند. مسئله کمونیسم در ظاهر امر سیاسی بود ولی بعداً به اعتقادات هم کشیده میشد و باید عرض کنم که در آن سالها و در آن دوره حتی نماز خواندن در دانشگاه یک مسئله بسیار مشکلی بود نه اینکه شاه و دولت یا ساواک جلویش را میگرفتند (آن موقع ساواک هنوز تشکیل نشده بود) نه بلکه نماز خواندن در آن فضا در دانشگاه خیلی مشکل بود و نمازخوان را به چشم یک عقب افتاده و متعصب مذهبی میدیدند و بعضیها هم که نماز خوان بودند خجالت میکشیدند در دانشگاه نماز بخوانند. این مسئله در جامعه دانشگاهی آن سالها برای جوان باسواد خیلی مهم بود که بتواند این هجمهها را جواب بدهد.
در میان حوزویها تا حدودی حرکاتی شروع شد مثل مجله مکتب اسلام در دهه ۴۰ که دانشمندان خوبی در آن مجله مطلب مینوشتند مانند: حضرات آیات مشکینی، آقا موسی صدر، اردبیلی، مکارم، نوری همدانی، سبحانی و همینطور مجلههای دیگر توسط جناب آقای هاشمی رفسنجانی و دوستانشان منتشر میشد.
مطالب این آقایان در این مجلهها بیشتر مسائل اعتقادی و پاسخ به شبهات بود حتی درباره مسائل اقتصادی هم مطلب مینوشتند. در نجف هم مرحوم آیتالله صدر (آقا سیدمحمد باقر) به همین سبک کار را شروع کردند و کتابهای مختلف در مورد فلسفه و اقتصاد نوشتند. در تهران هم عدهای از اساتید دانشگاه و مدرک گرفتههای دانشگاهی و حتی خارج رفته متدین و اصیل باسواد به این فکر افتادند که شبهات جوانان را پاسخ بدهند و جوانها را در مسیر دین قرار بدهند لذا عدهای به تفسیر قرآن روی آوردند، عدهای به مسائل توحیدی، اعتقادی و در عین حال به مسائل سیاسی هم نظر داشتند، مبارزه و کار حزبی هم میکردند.
از جمله بهترین آنان مرحوم آقای بازرگان و دوستان ایشان بودند مثل مرحوم دکتر سحابی پدر و بعد مرحوم مهندس عزتالله سحابی که به آنان محلق شدند. ضمناً افراد دیگری هم بودند که در اینگونه نوشتارها کارهای بسیار مفیدی انجام میدادند و من که طلبه جوانی بودم تازه هم به قم آمده بودم این مطالب خیلی برای من جذّاب و مفید بود و من از این مطالب استفاده میکردم و از همین نوشتارها با آقای بازرگان آشنا شدم و ایشان در محیطهای جوان مذهبی بسیار نفوذ داشت.
در صحبتهایتان اشارهای داشتید به اینکه آقای بازرگان یک نیروی انقلابی بود. به نظر شما مهندس بازرگان و مجموعه نیروهای ملی و ملی مذهبیها، چه نقشی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند و شما چه جایگاهی برای بازرگان در بین رهبران انقلابی قائلید؟
نهضت ملی تازه از جبهه ملی جدا شده و بخش بخش شده بود یعنی متدینترین آنها که دین را در فعالیتهای خود اصالت میدادند و در امور سیاسی داخل شدند، در نهضت آزادی جمع شدند و امثال مرحوم آیتالله طالقانی و مرحوم آیتالله سید ابوالفضل زنجانی با آنان خیلی اوقات همکاری میکردند و خارج از حزب هم مرحوم آیتالله مطهری با اینها روابط خوب داشته و همکاری میکردند. بعضی از اینها قبل از انقلاب در زمان مصدق فعالیت کرده بودند و کار کرده بودند اگر چه پستهای بالا نداشتند ولی لااقل در پستهای مدیریتی بودند و تجربه کسب کرده بودند، مثل خود آقای بازرگان. گفتار و نوشتارهای این آقایان نیز خمیرمایه انقلاب بود، خمیرمایه مسائل سیاسی بود علیه دولت و شاه. در آن زمان (همانطوری که امام هم سال ۴۲ همینطور بود) نمیخواستند حکومت و سلطنت عوض بشود بلکه خواسته این بود که شاه اصلاح بشود. امام نامههایی دارد که عنوان اعلیحضرت را نوشته است که اصلاح بشوید این قانون را اصلاح کنید و یا وابسته به آمریکا و انگلیس و صهیونیست نباشید و آخرین صحبت امام در فیضیه بعد از کشت و کشتارها هم این بود که شاه، من تو را نصیحت میکنم، کاری نکنید که مردم گوشتان را بگیرند و از ایران بیرون کنند. مسئله، مسئلهٔ اصلاح بود و نظر این آقایان هم از اول همین بود که اصلاح از طریق رأی مردم بشود. یادم هست در محاکمهای که مرحوم آقای بازرگان در بعد از سال ۴۳ داشتند، در دادگاه رسماً گفتند که ممکن است ما آخرین گروهی باشیم که با شما در چارچوب قانون مبارزه میکنیم و سیاستهایتان را به نقد میکشیم. و همینطور هم شد.
به نظر شما آقای بازرگان از عصر خود جلوتر نبود؟ زیرا سالها بعد حتی مخالفان بازرگان به مشی اصلاحطلبی و لزوم تغییر ایمان آوردند. اصلاً چه شد که بخشی از نیروهای انقلاب فهمیدند بازرگان درست گفته است؟
شما چه زمانی را مدنظر دارید. قبل از پیروزی انقلاب بله بازرگان و امثال ایشان در مبارزه علیه شاه و علیه ظلم و فساد و خفقان، از خیلیها جلوتر بودند و در این رابطه حرفی نیست. در روش مبارزه بین سالهای ۴۲ تا ۵۰ را هم که حساب میکنیم اینها خوب بودند و از بقیه جلوتر حرکت میکردند حتی بعضیها که دست به اسلحه بردند مثل محمد حنیفنژاد هم از شاگردان آقای بازرگان بودند. منظور از شاگرد به این معنا که کتابهای ایشان را خوانده بودند و در سیاست و مذهب از ایشان پیروی میکردند. آقای بازرگان برای اینها الگو بود ولی بعداً به این تحلیل رسیدند که روش گفتگویی راهگشا نیست و باید دست به اسلحه ببریم و امام نیز با روش اسلحه موافق نبود. امام دست به اسلحه بردن را نه مفید میدانست نه راضی بود. چون میدانست که با قدرت و حمایتی که شاه دارد نمیشود در انقلاب پیروز شد و همان چند جوان اسلحه به دست هم کشته میشوند لذا هیچ موقع موافقت خودش را اعلام نکرد و حتی مجاهدین هم که در نجف رفتند خدمت امام، بازهم امام موافقت نکردند.
به عبارت دیگر امام با جنگ و قیام مسلحانه تا پیروزی انقلاب هم مخالف بود، آقای بازرگان هم مخالف بود و جبهه ملی هم مخالف بودند و ملی مذهبیها کلاً مخالف بودند و حرفی در آن نیست و تنها کمونیستها و فدائیان خلق و مجاهدین خلق بودند که قیام مسلحانه را انجام میدانند و در یک مورد در مورد کشتن حسنعلی منصور نخستوزیر وقت، موتلفه دست به اسلحه بردند که بدون اجازهی حضرت امام بود و همه میدانند که در آن (قیام مسلحانه) موفقیتی نداشتند.
آنچه موفقیت داشت قیام مردمی بود که هم آقای بازرگان از اصل قانون استفاده کردند و هم امام برای کشیدن مردم به میدان استفاده کردند و تا سال ۵۶ و اوائل ۵۷ به همین منوال بود. محل افتراق و جدا شدن سیاست آقای بازرگان و دوستان ایشان با امام که در قبل از انقلاب هم بود مسئله رفتن شاه بود. اینها میگفتند شاه بماند و سلطنت کند ولی حکومت نکند. اگر شاه برود مملکت به هم میریزد و بعضیها هم میگفتند نمیتوانیم به شاه بگوییم برو چون شاه نمیرود و با کشتار مردم حکومتش را ادامه میدهد و معتقد نبودند که شاه به این زودی از بین برود و آمریکا هم به این زودی حمایتش را از شاه بردارد. ولی امام رحمهالله میفرمود این شاه اصلاح شدنی نیست حتی به قانون مشروطه هم برنمیگردد و انتخابات مجلس را آزاد نمیگذارند و همینطور هم بود.
تحلیل اکثر مبارزان هم این بود ولی تحلیل آقایان این بود که شاه میتواند و لذا در سال ۵۷ چند روزی آقای بازرگان را به ظاهر دستگیر کردند و در زندان، رئیس ساواک رفته بود پیش آقای بازرگان و صحبت کرده بود که مثلاً حالا نخستوزیر را عوض کنید. به نظر شما چه کسی باشد مفید است و در اسناد در ساواک هم موجود است. آقای بازرگان گفته بود که دیگر دست ما نیست که بگوییم شاه بماند و نخستوزیر عوض بشود. شما باید بروید سراغ مراجع و در رأس آنها آقای خمینی را راضی کنید و آن موقع یک مشورتی با آقای بازرگان شده بود که آقای دکتر امینی شاید بتواند برود قم و با مراجع صحبت کند و بلد است چه کار کند. قبلاً در سال ۴۲ آمده بود قم و دیدار مراجع و امام رفته و صحبت کرده بود. این پیشنهاد را آقای بازرگان گفته بود خوب است و شاه هم قبول کرده بود که دکتر امینی نخست وزیر بشود. دکتر امینی کمی عاقل بود و پیش از قبول کردن نخست وزیری گفته بود که من باید به قم بروم و مراجع را ببینم و با امام هم صحبت کنم تا ببینم میشود یا نه؟ به قم هم آمد. مراجع معروف ساکن قم آن زمان ۳ نفر بیشتر نبودند، آیتالله گلپایگانی، آیتالله مرعشی نجفی و آیتالله شریعتمداری. غیر از آیتالله شریعتمداری آن دو نفر دکتر امینی را راه ندادند آقای مرعشی از شهر بیرون رفته بود و آقای گلپایگانی هم رسماً راه نداد. آقای شریعتمداری دکتر امینی را راه داد و با هم صحبت کردند و جزئیات صحبتشان چه بود ما نمیدانیم ولی ملاقات داشتند. آقای پسندیده نماینده امام در قم بود و چون از قبل خبر داده بودند که آقای پسندیده برادر امام چون احترام خاصی به ملیگراها داشت و احتمال اینکه دکتر امینی ناگهانی وارد خانه بشود و آقای پسندیده هم مانع نمیشود لذا از طرف امام از پاریس به ایشان گفته بودند فردا در خانه نباش و به جای دیگری برو و ایشان هم همین کار را کرده بود و به این ترتیب آقای امینی در ملاقات با مراجع شکست خورد و از امام هم که وقت ملاقات خواسته بود امام نپذیرفته بود و امام آن موقع پاریس بود.
بعد از شکست مذاکرات دکتر امینی، آقای بازرگان دیگر تبلیغ نمیکرد و کاری نداشت که شاه بماند ولی اصلاح شود و مجلس شورای ملی آزاد باشد و انتخاباتش آزاد باشد و مرحوم آقای شریعتمداری هم تا حدودی همین نظر را داشت و وی هم از انتخابات آزاد دفاع میکرد.
بههرحال امام اعلام کرد، شاه باید برود و کسانی که تلاش میکنند شاه بماند خیانت میکنند. این آقایان هم هیچ وقت تلاش نکردند که شاه بماند و حرفش را هم نزدند و دنبال انقلاب و قیام آمدند تا انقلاب پیروز شد.
چه مسائلی در اوایل انقلاب موجب شد که مهندس بازرگان توسط شورای انقلاب برای تصدی پست نخست وزیری دولت موقت انتخاب بشود؟ و شهید مطهری هم در جلسه شورای انقلاب به شدت حامی این ماجرا بود که بازرگان رئیس دولت بشود؟
غیر از شهید مطهری آقای بهشتی و خیلیهای دیگر هم حامی بودند من این را در خاطرات خودم که مربوط به قبل از انقلاب است آوردهام و بعضیاوقات هم گفتهام و حتی امام رحمهالله علیه فرمود: چند جا ما اشتباه کردیم یکی مربوط به دولت موقت بود و من گفتم به نظرم یکی از جاهایی که حتماً امام اشتباه نکرد همینجا بود.
دلیلم هم این است که ما انقلابمان پیروز شد درصورتیکه نیروی پخته و آماده و آموزش دیده برای مدیریت نداشتیم، نیروی انقلابی خیلی داشتیم ولی نیروی کارآمد مدیریتی نداشتیم. خیلیها میدانستند چه چیزی نمیخواهند ولی نمیدانستند چه چیزی میخواهند. حتی در میان علما هم خیلیها بودند که مثلاً نمیدانستند بعد از انقلاب باید تلویزیون داشته باشند و مدیریت تلویزیون، فیلم، آهنگ و موسیقی بسیار مهم هستند. ولی برنامه برای اینها نبود و چه رسد به برنامههای بزرگتر و بهتر و اینیک مسئله بود. در میان مذهبیها و احزاب هم خیلی کم بودند که آشنا به مسائل روز باشند ولی ۲ حزب بودند که سازمان یافته بودند و شاید هم میتوانستند متشکل باشند یک گروه مجاهدین خلق بود و طبیعی هم بود بعد از جریان انحراف از اسلام در سال ۵۴، مجاهدین خلق در میان هیچکس (حتی ملی مذهبیها و آقای بازرگان)، مورد قبول نبودند و آقای بازرگان هم بعد از معرفی به نخستوزیری نمیخواست از آنها استفاده کند و گروه دیگری که گروهی مذهبی باسابقه مدیریتی در کشور بهخصوص در زمان مصدق که برای اداره کشور مورد اعتماد بود و انقلابی بودند و امام هم قبول داشت همین گروه نهضت آزادی بود. آقای بازرگان هم در رأس آن گروه قرار داشت. امام رحمهالله علیه هم ایشان را انتخاب کرد و نه تنها پیشنهاد و حمایت آقای مطهری باشد بلکه همه دوستان و روحانیونی که در شورای انقلاب بودند و کسانی که بیرون از شورا هم بودند به خاطر بعد مذهبی، سیاسی، سابقه خوب و مدیریتی وی، آقای بازرگان را قبول داشتند. سیاستمدار معمولاً دنبال ایدهآل نمیگردد بلکه به دنبال بهدست آوردن مطلوبترین نیاز است، و آقای بازرگان از همه بهتر بود. امام حکم داد و آقای هاشمی هم حکم را خواند. همه از ایشان حمایت کردند و شورای انقلاب هم حمایت کرد و این انتخابی بود که درست هم بود.
با توجه به اینکه از فردای پیروزی انقلاب مشکلات در ایران شروع شد و گروههای مخالف نظام، مخالفتشان را شروع کردند، مانند مجاهدین خلق، کمونیستها و تودهایها و تحریکاتی از خارج از طرف آمریکا و دیگران بود ولی آقای بازرگان با روشی که داشت، آرام آرام پیش رفت و به چند قولش هم که داده بود و امام هم در حکمی به آقای بازرگان مطرح کرده بود چند وظیفه نامبرده بود ۱- برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی ۲- برگزاری انتخابات برای خبرگان قانون اساسی ۳- برگزاری همه پرسی برای قانون اساسی ۴- برگزاری انتخابات مجلس شورا ۵- برگزاری اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری. آن سه تای اولی را آقای بازرگان خیلی خوب انجام داد هم ۱۲ فروردین برای نظام و هم انتخاب خبرگان و هم انتخابات قانون اساسی خیلی خوب هم پیش رفت ولی برای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آقای بازرگان استعفا داده بود. آن ۳ مأموریت را خوب انجام داد البته نواقصی هم داشت که مسلماً اگر کسی غیر از بازرگان بود، نواقص بیشتر بود.
کمی درباره اشغال سفارت و رادیکال شدن فضا توضیح بدهید که در آخر نیز منجر به استعفای مهندس بازرگان و دولتش شد. زمینهها و دلائل اختلاف روحانیون انقلابی با روشنفکران انقلابی نظیر بازرگان در چیست؟
ببینید شما سؤالاتتان را مخلوط کردید. روشنفکر انقلابی یک مطلب است و شخص آقای بازرگان یک مطلب دیگر.
آقای بازرگان در میان مذهبیها و روحانیون غیرسیاسی مخالف نداشت در میان روحانیون سیاسی هم دوستانی داشت و بعضیها مخالف و بعضیها موافق بودند. باید بگویم که اشتباه آقای بازرگان شاید ایدهآل طلبیاش بود که از یک جهت میخواست وقتی انقلاب پیروز شد تمام آن ایدهآل و خواستههای انقلابی از بین برود و مثل یک کشوری که ۱۰ سال و ۲۰ سال جا افتاده و براساس قوانین و انتخابات و حساب شده پیش برود، در حالی که جوانان تندرو و از گروههای مختلفی بودند (از چپ و راست) و خواستهها و تقاضاهایی داشتند که گاهی آقای بازرگان نمیتوانست به اینها جواب مثبت بدهد. یک مشکل این بود که جوانها گاهی خودشان اقدام به کارهایی مستقل میکردند که آقای بازرگان نمیتوانست تحمل کند و از امام درخواستش این بود که جلو اینها بایستد و از جمله آخرین مسئلهای که باعث استعفای آقای بازرگان شد و مسئله لانه جاسوسی بود. معلوم است که دولت و امام هم خبر نداشتند دفتر امام هم خبر نداشت که یک عدهای همین طوری رفتند و سفارت را گرفتند و بعدها اعتراف کردند که ما خودمان مستقل رفتیم برای گرفتن سفارت و کار به اینجا که رسید آقای بازرگان گفت دیگر نمیشود به این منوال کشور را اداره کرد و نمیتواند کار را ادامه دهد و قبلاً هم نگرانیهایی داشت. کمیتههای انقلاب دست روحانیون بود، ولی این کمیتهها هم اشکالاتی داشتند الآن هم میگویم قبلاً هم گفته بودم که خودسرانه کارهایی کردند ولی این کمیتهها در رأس آنها آقای مهدوی کنی قرار داشت و آقای مهدوی کنی هم از آن دسته روحانیونی بود که صد در صد با آقای بازرگان رفیق بود. ایشان اوایل انقلاب تا ۲۰ سال بعد یک آدمی بود که حتی در زندان با مجاهدین خلق هم رفاقت کرده بود و نمیخواست با آنها برخورد کند بعد از انقلاب هم نمیخواست. ایشان با دست خط خودش برای رجوی اجازه حمل اسلحه داده بود و آقای مهدوی کنی اینچنین بود و من بهعنوان نقد نمیگویم آقای مهدوی کنی دوستداشتنی بود. یادداشت نوشتم روزنامه هم چاپ کرد و این اخلاقش را گفتم و واقعاً اینطور نبود نه حزب جمهوری اسلامی رفت و نه وابسته به کسی بود دل بسیار بزرگی داشت و میخواست همه را داشته باشد و وقتی هم آمد مجاهدین خلق را نصیحت کند گفت: من محمدرضا مهدوی کنی هستم، محمدرضا پهلوی نیستم به حرف من گوش کنید. در آن روزهایی که مجاهدین خیلی شلوغ میکردند. کمیته دست ایشان بود دست روحانیون بود آن موقع سپاه و بسیج که نبود، قوه قضائیه هم هنوز تشکیل نشده بود و آقای بهشتی بعداً رئیس دیوان عالی کشور شد که آقای بازرگان استعفا کرده بود. البته در شورای انقلاب چند تا روحانی بودند ولی اکثر اعضای شورای انقلاب غیرروحانی بودند و از دوستان آقای بازرگان.
امام دست آقای بازرگان را در دولتش باز گذاشته بود ولی یک شرط داشت که همه اعضاء را از حزب خودت نیاوری، و از احزاب دیگر هم بیاور مثلاً آقای سنجابی را بعداً با اشاره امام آورد و آقای داریوش فروهر را هم با توصیه اکید امام آورد و وزیر کار کرد وگرنه این کار را نمیکرد. به هر حال برخورد امام با آقای بازرگان اینگونه بود و کمیتهها را هم از اول به آقای مهدوی داده بودند. دادستان کل انقلاب کشور هم ابتدا آقای هادوی بود و پس از ایشان شهید قدوسی هم از آن دسته علما و روحانیونی بود که با آقایان راحت صحبت میکردند و انقلابی و تند هم برخورد نمیکرد. ولی دادگاههای انقلاب و دادستانیهایی بودند که در شهرستانها ممکن بود کاری انجام دهند که آقای بازرگان دوست نداشت. ولی این دادگاههاطبق احکام شرعی انجام داده میشد. و آقای بازرگان این را تحمل نمیکرد و من اسمش را به حرمت آقای بازرگان تمامیتخواه نمیگویم ولی تحمل نمیکرد.
آقای میرحسین موسوی در دو دوره نخستوزیریاش خیلی چیزها را تحمل میکرد و آقای خامنهای در زمان ریاست جمهوریاش، رئیسجمهور بود ولی خیلی چیزها دستش نبود ولی تحمل میکرد و برخلاف میلش بود که آقای میرحسین را برای نخستوزیری تعیین کند ولی چون نظر امام بود تحمل کرد حالا اگر تحمل نمیکرد چه اتفاقی میافتاد خب معلوم است فضا به هم میخورد. من معتقدم که آقای بازرگان این مقدار را تحمل نمیکرد مثلاً یادم هست که آقای شهید صدوقی در یک قضیه مطلبی را بهعنوان انتقاد به آقای بازرگان گفته بود و یادم نیست چه مطلبی بود ولی آقای بازرگان آمد در سخنرانی یک جوری آن انتقاد را نقد کرد و بابیانی بد گفت که آقا نشسته در آن خانه قدیمی و از جایی خبر ندارد و انتقاد میکند در حالی که خبر هم داشت، اطلاعات هم داشت و نظر آقای صدوقی این بود که این جور نباید باشد ولی برخورد آقای بازرگان باعث شد که عده زیادی از جوانان و بعضی از انقلابیها از ایشان دلسرد شوند و بالاخره در جاهایی هم میرفت و خودش هم میگفت چون خود آقای بازرگان آدم عجیب با حوصلهای بود و نگرانی هم از هیچکس نداشت، دلبستگی به مقام هم نداشت و آدم پاک و منزهای بود و لذا یک وقتی در قزوین بود یا جای دیگر گفت که من را با امام مقایسه نکنید، امام مثل بولدوزر راه میرود و من مثل فولکس شکسته راه میروم. و آقای بازرگان اشکالش این بود که باعث میشد از یک طرف تودهایها جوانهای ما را تحت تأثیر قرار میدادند و از آن بیشتر مجاهدین خلق بودند که تشکیلات بسیار بزرگی داشتند و طرفداران بسیار زیادی از قشر جوان داشتند و اینها با مردم در ارتباط بودند هم خودشان و هم روزنامههایشان آزاد بودند و جوانان انقلابی را تحریک میکردند. البته باید توجه داشته باشیم که سابقهی کودتای ۲۸ مرداد، آمریکا و تأیید جنایتهای پهلوی پس از کودتا تا سقوط و حمایت از آن و راه دادن شاه به آمریکا پس از انقلاب، جوّ بسیار نگران کننده در میان انقلابیون ایجاد کرده بود و این نگرانی را دامن زده بود که شاید آمریکا دنبال کودتای دیگری هست و با توجه به اینکه مردم و مسئولین نظام نیز گفته بودند شاه را باید جهت تشکیل دادگاه در مورد جرائم ایشان تحویل آمران بدهند و این مسئله ادامهی جریان تسخیر لانهی جاسوسی را تحت شعاع قرار داد.
تاریخ محل دوراهیهاست یعنی آدم به یک جایی میرسد که باید انتخاب کند و هنر این است که هر کسی در مسیر زندگی و حرفهاش راه درست را انتخاب کند. به نظر شما در مبحث تسخیر سفارت که جوانب مختلف آن را گفتید، یک موضوع پیچیدهای است و به راحتی نمیتوان تحلیلش کرد. در این دو راهی که آقای بازرگان اعتقاد داشت خلاف قانون است و درست است امام خبر نداشت ولی بعداً حمایت کرد در دو راهی بازرگان-امام خمینی فکر میکنید کدام انتخاب درست بود؟
در مسئله تسخیر سفارت من از اول معتقد بودم و تا الان هم هستم که واقعاً بر اساس فتوای خود امام آن کار نباید انجام میشد. به دلیل اینکه ما تعهداتی داشتیم یعنی دولت قبلی با آمریکا تعهداتی داشت و انقلاب که شد ما هم سفارت را نبستیم و آمریکا سفارت ما در آمریکا را تعطیل نکرد. آمریکا حکومت ما را به رسمیت شناخت حالا معلوم است که آمریکا دوست نداشت شاه برود. ولی وقتی آنها انقلاب ما را به رسمیت شناختند و در چهارچوب عرف بینالمللی با ما کارکردند میبایست با رویه قانون مداری با آنان برخورد کرد.
بله من معتقدم که آن کار که بچهها در انتقال سفارت انجام دادند. چند وقت پیش هم آقای اصغرزاده یک مصاحبهای کرده بود. گفته بود هیچکسی به ما نگفت و ما خودمان رفتیم بنا بود اعتراض کنیم و بعد از یک روز بیرون بیاییم. اگر یک روز میرفتند بیرون سفارت مینشستند عیب نداشت ولی داخل شدنشان برخلاف مقررات قانونی بود که ما متعهد هستیم نسبت به قانونی که در سازمان ملل هست و این کار برخلاف قوانین بینالمللی بود و شرعاً هم باید سفارت را ترک میکردند. و این درست است. همانطور که چند سال پیش در مورد سفارت انگلستان بعضیها کار خلاف قانون و تعهد دادند و حتی آیتالله خامنهای هم فرمودند: کار درستی نبوده است، ولی آقای بازرگان میتوانست بگوید مثلاً این کار را نکنید و یک مسئله دیگری پیش آمد که دیگر اینها به هم مخلوط شدند ولی من معتقدم پشت پرده تودهایها بودند و جوانان مسلمان ما هیچ وقت این را متوجه نشدند. ولی آنچه مسلم است درباره ملاقات آقای بازرگان هم آن روز که با نماینده آمریکا برژینسکی در الجزیره و بدون اطلاع امام صورت گرفت آنچه که مسلم است امام رهبر کشور بود و یک مسئله بسیار مهمی بود که آقای نخست وزیر باید از امام اجازه میگرفتند و این کار را انجام میدادند اینها را باید کنار هم گذاشت و این مسائل پیش آمد و امام توبیخ کرد آقای بازرگان و دوستانشان را و این مسائل هم هردو با هم پیش آمد حالا یکی از مسائلی که من میدانم پشت پرده یک اطلاعات جزئی هم از مدارک دیدم همان زمان کمونیستها و شوروی فهمیده بودند که اینها در الجزیره با آمریکاییها مثلاً مسائلشان را میخواهند حل کنند -مثل حالا که خیلیها در مذاکرات خرابکاری میکنند- تودهایها منافعشان در ایران کمتر خواهد شد لذا مسائلی را راه انداختند و مسلماً تودهایها وابسته به شوروی بودند اینها غیرمستقیم بلد بودند چه کار کنند و در خانه امام هم نفوذی داشتند که دستگیر شدند و در جای دیگر هم نفوذ داشتند الان هم نفوذ دارند بعضی جاها و این میتوانست مسئله را بغرنج کند و این مسائل پیش آمد.
سؤال فرعی که به همین سؤال اضافه کنم خیلی اشاره خوبی داشتید به حزب توده و رأس آنها نورالدین کیانوری بود و حتی در فایل صوتی بعد از تسخیر سفارت هست جلسه رسمی حزب توده اعلام میکند که بازرگان ضد انقلاب روبروی حرکت انقلابی دانشجویان خط امام ایستاد و علیه بازرگان صحبت میکند غیر از حزب توده عمده کسانی که روبروی بازرگان موضع تندی گرفتند و ایستادند کدام جریانها و کدام افراد بودند؟
مهم آن ریشه است و معتقدم غیر از شوروی و ایادیش حزب توده و انگلیس و صهیونیست، هیچ کس نیست اگر ریشه باشد اینهاست.
یعنی اسلام گراها فریب شوروی را خوردند؟
مستقیم نه ولی، تحریک شدند و معلوم است فریب میخورند منافع عدهای در کار باشد شما خیال میکنید با این مذاکرات مخالفت میشود منافع صهیونیستها در آن هست منافع مسکو هم در مخالفت با مذاکرات هست، خب این منافع باعث میشود که تحریکاتی انجام بشود و مستقیم صورت نمیگیرد عدهای هستند که غیرمستقیم این مسائل را پیش میبرند و من انقلابی که فکر میکنم مثلاً این رفیق من انقلابی است و او هم اینجوری است در حالی که از جایی دیگر نفوذ پیدا میشود. من معتقدم تودهایها در میان مجاهدین خلق هم نفوذ پیدا کرده بودند و حتی آنها را هم تحریک میکردند.
تفاوت دغدغههای بازرگان و آیتالله خمینی در چه بود آیا اختلاف در تفسیر از اسلام بود؟ آیا آزادی خواهی و التزام به دموکراسی از سوی بازرگان مقوله غیرشرعی بود؟ ریشههای اختلاف سر چه مسائلی و در کجا با آیتالله خمینی بود؟
مسلماً اندیشه اسلامی دخیل نبود بلکه روشن بود. آقای بازرگان هم میخواست انقلاب بماند، نظام بماند امام هم همین را میخواست. آقای بازرگان معتقد بود که با جنگ با آمریکا نظام نمیماند. من مسئلهای را برای شما بگویم، دوره اول مجلس، حل مشکل آزادی کارمندان سفارت آمریکا (به اصطلاح جاسوسان آمریکایی) امام دربست مسئله را به مجلس واگذار کرد هیچ شرطی هم نکرد و هرچه مجلس بگوید همان بود. این مسئله در مجلس بحث شد سال اول و دوره اول مجلس هم بود و تازه مجلس سه، چهار ماهی راه افتاده بود و خیلی بحث شد مثلاً آقای محمد منتظری خیلی انقلابی بود و با بازرگان هم خوب نبود با صدای بلند داد میزد که بیاییم با آمریکائیها مستقیم مذاکره کنیم خیلی زودتر هم مذاکره کنیم که این مذاکره ما باعث میشود که دموکراتها در رأس کار بمانند و ماندن دموکراتها برای ما خیلی بهتر است. (سیاستمدار کسی نیست که انقلابی باشد سیاستمدار کسی است بین خوب و بد خوب را انتخاب کند و بین بد وبدترهم بد را انتخاب کند.) محمد منتظری هم همین را میگفت. چون دو حزب در آمریکا بودند دموکراتها و جمهوریخواهها. در رأس دموکراتها کارتر بود و اگر دموکراتها بمانند این به نفع ماست و جمهوریخواهها همیشه جنگ طلبند و همیشه دنباله رو پنتاگون هستند این حرف شهید محمد منتظری بود، درست در مقابل آقای سید محمد موسوی خوئینیها هم از یک طرف بلند شد و گفت ما با اینها در حال جنگیم و نمیتوانیم با آنها مستقیم مذاکره کنیم. لفظ در حال جنگ را بکار برد و مخالفت کرد در همین بین آقای دکتریدالله سحابی (پدر مهندس سحابی) که من خودم نزدیکش بودم با حالت تأثر گفت نگویید که ما در حال جنگیم ما از یک طرف کمونیستها را داریم و از یک طرف اینجور ما در حال جنگ نیستیم ما با آمریکا در حال جنگ نیستیم ما اهل مذاکره هستیم. آقای دکتر یدالله سحابی با محمد منتظری یک حرف را میزدند و در مقابل آقای موسوی خوئینیها و طرفدار این منطق کم نبودند بلکه زیاد هم بودند و رأی هم آورد یعنی مذاکره مستقیم رأی نیاورد و مذاکره غیر مستقیم رأی آورد که کشور الجزایر واسطه بشود و چیزی هم به دست نیامد و من قبلاً هم گفتم.
بازرگان تا آخر عمر خویش به امام احترام میگذاشت و حضرت امام نیز به ایشان علاقه داشت، حاج احمد آقا میگفت که حضرت امام ایشان را فردی مؤمن و فاضل میدانست، یادم هست که در سال ۶۴ یا ۶۵ بود که نامهای آقای بازرگان در موارد مختلف به امام نوشته بودند که یکی از آن موارد در مورد ولایت فقیه بود در ضمن ایراد به ولایت فقیه گفته بود که این قبا (ولایت فقیه) فقط برای خود شما زیبنده است.
یعنی با تکریم واقعی از امام انتقاد خودش را از نظریات امام انجام داده بود در حالی که در مورد مخالفت با ولایت مطلقهی فقیه همان موقع عدهای از مدرسین حوزهی علمیه از قم که بسیار مدعی طرفداری از امام هم هستند نامهای نوشته بودند که حاج احمد آقا نقل میکرد که امام فرمود مطالب این نامه همان نامهٔ آقای بازرگان است به اضافهی فحشهایی که دارد.
به نظر شما اگر اتفاقاتی که در جلسات علنی مجلس برای مهندس بازرگان و یارانشان افتاد از طریق آقای صباغیان و هتک حرمتی که نسبت به آنها صورت گرفت در آن زمان شدیداً محکوم میشد امروز شاهد رفتارهای ناشایست نسبت به علی مطهری بودیم؟ چون دقیقاً بازرگان به مقوله زندانی شدن غیر عادلانه و برخوردهای غیراخلاقی با آقای عباس امیرانتظام اشاره داشت در صحن علنی مجلس و امروز آقای مطهری به مسئله رفع حصر کاندیداهای انتخاب ریاست جمهوری آقای موسوی و کروبی و خانم رهنورد اشاره میکند اگر آنجا یک سنتی گذاشته میشد که این رفتار صورت نگیرد، هتک حرمت و هتک حیثیت از نمایندگان در صحن علنی مجلس که خانه ملت است امروز شاهد این برخوردها با آقای مطهری بودیم به نظر شما؟
من یادآوری کنم که من دوره اول نماینده بودم ولی یک سال بیشتر طول نکشید که رفتیم برای دادستانی. و آن درگیریها با آقای بازرگان در مجلس اگر هم بوده یا حتی با دیگران هم بوده البته که من نبودم و ندیدم ولی شنیدم که بوده است. در اسلام و در سیاست هرکسی وارد بشود از نقد نباید بترسد حتی ممکن است یکی در نقد یکی عصبانی بشود و کمی نقد پرخاشگرانه باشد و یکی خیلی آدم خونسرد باشد و ملایم باشد، حرف آدم خونسرد خیلی برندهتر از آدم پرخاشگر باشد این هم عیبی ندارد به خصوص در مجلس اصلاً مجلس محل مباحثه است. دو و سه باری که در مجلس دعوا شده بود و ربطی هم به آقای بازرگان نداشت. امام رحمهالله نصیحت کرده بود که در مجلس درگیری نباید باشد. مثل طلبهها مباحثه کنید بعدهم با هم دوست هستید. آنچه که هم در اسلام، هم در منطق انسانیت و هم در سیاست بد است تهمت زدن و یا پرخاشگریهای فحاشی یا عملی مثلاً دست کسی را کشیدن و آوردن پائین و یا به عنوان اهانت بلندگو را قطع کردن همه اینها محکوم است. تنها این نبود در زمان آقای کروبی هم که رئیس مجلس بود گاهی در مجلس طرف راست به اصلاح طلبان که آن دوره میگفتند چپ، اختلافات بود باهم دیگر درگیر میشدند صحبت میکردند تندی پیش میآید.
مثلاً خودم یک مسئلهای را شاهد بودم که در مجلس هم نبود روز دوم مجلس آمدیم بهشت زهرا از آنجا هم آمدیم قم، جامعه مدرسین و آیتالله منتظری نمایندگان را دعوت کرده بودند آمدیم قم و سخنران آن مجلس، آقای بازرگان بنا بود به عنوان نماینده دوم تهران صحبت کند (چون نماینده اول تهران آقای فخرالدین حجازی بود و در حضور امام ایشان صحبت کرد خیلی هم از امام تعریف کرد و امام خیلی ناراحت شد و بعداً گفت که امیدوارم دوباره تکرار نشود.) ولی در قم آیتالله منتظری و آیتالله مشکینی و آیتالله نوری همدانی و آیتالله مکارم و خیلیهای دیگر هم بودند ابتدا ایشان دیر آمد یک عده خیلی ناراحت شدند ازاین جهت و عذرخواهی کرد که اول رفتم آیتالله شریعتمداری را ببینم به خاطر همین معطل شدم دیر شد عذر خواهی میکنم و بعداً بحثی را که شروع کرد قبلاً هم گفتم آقای بازرگان درست است که خیلی آدم صاف و سالمی بود و صریح و یک خوردهای به نظرمن موقعیتشناس نبود و هر چه را که حق میدانست میگفت. آن وقت آنجا به نظر خودش روحانیها نباید در سیاست دخالت کنند و البته از اینجا شروع کرد که روحانیها قبلاً در سیاست دخالت نمیکردند بعد هم دوباره مقداری از آیتالله شریعتمداری گفت که مقداری در سیاست دخالت کرد و امام هم از ۴۲ به بعد در مسائل سیاسی وارد شدند. انصافاً توضیح هم میداد که روحانیها اگر در سیاست دخالت کنند ممکن است اشتباهات که بشود مردم از دین ببینند و نسبت به روحانیت و دین بدبین بشوند اما اگر دخالت نکنند و به ما واگذار کنند از ما بدبین میشوند ولی حالا به نظر شما این منطق خیلی منطق خوبی باشد ولی ما آن موقع معتقد بودیم و الان هم معتقدیم که همه باید در سیاست دخالت کنند و روحانی هم به عنوان یک انسان ولی حق امتیاز برای خودش نباید داشته باشد و اگر خوب عمل کند هیچ ضرری هم ندارد و همان جا در وسط حرف آقای بازرگان بلند شدم و گفتم ایشان میگوید روحانی نباید در سیاست دخالت بکند و این با نظر امام مخالف است و با نظر شماها که انقلاب کردید زندان بودید مخالف است درست نیست این حرف شما هم اعتراض نمیکنید. جوان بودم و عصبانی و حرفم که تمام شد نشستم و آقای بازرگان هم حرفش را تمام کرد و هیچ مشکلی هم پیش نیامد و آیتالله نوری همدانی نقل میکرد فردای آن جلسه پیش امام بودم جریان را شنیده بود و راضی بود از اعتراض. بعدها آیتالله نوری در خاطراتش نوشته و آنجا گفته که آقای موسوی بلند شد آستینها را بالا زد حرکت کرد به سوی بازرگان برخورد فیزیکی بشود. من نه آستین بالا زدم نه حرکت کردم همانجا که نشسته بودم بلند شدم و حرفم را زدم و خیلی از جامعه مدرسین هم بعداً تشکر کردند که ما هم حرفمان همان بود. بالاخره این حرفها بود
هیچ اشکالی هم نداشت صحبت هم بود اما من که با آقای بازرگان آنطور صحبت کرده بودم دو سال بعدش اواخر ۶۰ آقای بازرگان قصد داشته برود خارج، فرانسه که من هم خبر نداشتم آقای صباغیان به من تلفن کرد و گفت شما آقای بازرگان را ممنوع الخروج کردهاید گفتم من خبر ندارم و پرسیدم چه شده است. گفت بله آقای بازرگان همین الان در فرودگاه نشسته و ممنوع الخروج است گفتم پنج دقیقه بعد به من تلفن بزن. من زنگ زدم به مرحوم شهید لاجوردی گفتم شما این کار را کردهاید گفت بله گفتم چرا گفت ممکن است برود آنجا مصاحبه بکند علیه مملکت. گفتم تو آقای بازرگان را نمیشناسی ایشان یا مصاحبه نمیکند یا اگر مصاحبه کند علیه مملکت و نظام و امام صحبت نمیکند خاطر جمع باش. با تلفن رفع ممنوعیت کردم و همین طور هم شد آنجا خدا رحمتش کند صحبتی کرده بود خیلی درست بود بعد هم آقای رجوی که وقت ملاقات خواسته بود و نداده بود و بدون هیچ مسئلهای به ایران بازگشت.
ولی مجلس باید آزاد باشد پشت تریبون کسی حرف بزند و کسی هم علیه آن شخص حرف بزند هیچ عیبی ندارد حق مجلس این است حق نماینده این است و این بود در جاهای دیگر هم همینطور است و بعد از امام هم بود و این مسائل پیش میآمد. اما اینکه حمله کنند، بزنند، اهانت کنند حتی من یکی دو بار شنیدم دوره اول نه برای آقای بازرگان، برای دیگران. و در مجلس بعضی پیش آمده بود که حتی توهین کرده بودند، اینها را اسلام قبول نمیکند، اخلاق انسانی قبول نمیکند، حرف و انتقاد و صحبت کردن حتی یک کمی بیاختیار کسی عصبانی بشود عیبی ندارد اما اینکه بیایند بزنند و توهین کنند. تهمت بزنند و وابسته به این و آن بکنند اینها درست نیست نه شرعاً و نه اخلاقاً.
به عنوان دادستان آیتالله خمینی (دادستان اسبق انقلاب) چه نظری درباره فعالیتهای سیاسی دگراندیشانی مانند نهضت آزادی و جبهه ملی در دورانی که تحت فشار بودند دارید؟ دوران طرد شدنشان از فضای سیاسی کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید تحت فشار یعنی چه؟ تاریخها را باید جدا بکنید.
بعد از سال ۶۴ یعنی آغاز رد صلاحیت شدنها بود آقای بازرگان رد صلاحیت میشود؟
من مخالف بودم. در دورهی چهارم خودم را رد صلاحیت کردند ولی در مجلس سوم صحبت کردم گفتم حتی یک دقیقه مرا نخواستند، بگویند که چرا رد صلاحیت شدی، با رد صلاحیت مخالف بودم آن نامهای را هم که از امام هست و آقای محتشمی هم نقل کرده و آقای بازرگان هم استدلال کرد که این نامه مال امام نیست و آن را هم من میدانم که خطش مال امام نیست و چندجا هم گفتم. البته احمد آقا خودش به من گفت یک مسائلی پیش آمده بود و آقای بازرگان و دوستان شکایت کرده بودند و دلیل آورده بودند و آقای محتشمی هم آن موقع وزیر کشور بود صحبت شد آن نامه هم خط امام نیست و احمد آقا میگفت فرمایش امام است و آن نوشته را هم من نوشتم و امضای آن مال امام است. این هم حرف آقای حاج احمدآقا بود و از این جهت در سندیت آن نامه الزامی ایجاد نمیکند، چون اکثر مسئولین بزرگ و خود حضرت امام خمینی برخی از احکام را که میدادند فقط امضای ایشان پای سند هست نه اینکه همهی نامهها خط مسئول باشد.
ولی آنچه من موافق نیستم و از اول مخالف بودم. رد صلاحیت یا حتی اجازه ندادن در حزبشان در دادگاه باید ثابت شود که حزبی محکوم است یا نه. هنوز الان هم در هیچ دادگاهی (چون من چندسالی رئیس خانه احزاب بودم، میدانم) برای نهضت آزادی محکومیت نداریم یعنی منحل نشدند مثلاً ادعا میشود حزب مشارکت را دادگاه منحل کرده ولی خود مشارکتیها میگویند دادگاه دیگری گفته نه ولی نهضت آزادی منحل شدنش از طرف دادگاه ثابت نشده است و چون ثابت نشده فعالیتشان مجاز است. حتی اگر پروانه هم وزارت کشور ندهد مجازند فعالیت سیاسی داشته باشند از نظر قانون اساسی و از نظر تنها قانونی که در مجلس در رابطه با احزاب تصویب شده است، میتوانند فعالیت کنند ولو اینکه پروانه هم نداشته باشند اما فعالیتهایی در چارچوب قانون اساسی است، پذیرفته میباشد.
پس من مخالف نیستم با آن برخوردها یا مثلاً روزنامهشان را یک عدهای رفتند و بستند. بعد هیچ قانونی هیچ قاضی از قوه قضائیه؛ روزنامه میزان آنها را نبسته است و اگر بعداً بسته باشند من نمیدانم. و بعداً یک عده رفتند ریختند آنجا را خودشان تعطیل کردند. یک کارهایی اینجور انجام گرفته طبق معمول کارهایی است که الان هم شما میبینید به عنوان خودسر بیان میکنند که این خودسرها هیچ موقع خودسر نیستند و از پشت سر هدایت شده هستند حال یا مخالف نظام یا موافق نظام فرقی نمیکند و این طور چیزها پیش میآید. و با این نوع برخوردها که نتوانند کاندیدا بشوند اگر بدون دلیل باشد، مخالفم.
اگر به دهه ۶۰ برگردید و در سمتهای مختلف از بروز چه اتفاقات ناخوشایندی در رابطه با بازرگان و مجموعه نیروهای ملی مذهبی و ملی جلوگیری خواهید کرد؟
اگر برگردیم و قدرت قانونی داشته باشیم خیلی چیزها را من واقعاً حتی ممکن است آن موقع راضی باشم والان راضی نیستم انجام گیرد. آدم وقتی تجربه پیدا میکند و پیشرفت میکند. باید ما به اشتباهاتمان پی ببریم ولی در عین حال بعضی چیزها را من همان موقع هم راضی نبودم.
مثلاً جریان مرحوم آقای شریعتمداری را با اینکه خب بالاخره یک مسئله بسیار مهمی بود. البته ۲ تا جریان است یکی در تبریز جریان حزب خلق مسلمان که بالاخره کارهای خلاف قانون و برخوردهای مسلحانه انجام میدادند و کمیتههای مسلح تشکیل درست کرده بودند، مخالف بودم والان هم هستم. کارهای آنها هرگز قابل دفاع نیست ولی در رابطه با مسئله کودتا حالا دلایل محکمی که نداشت هیچی حتی آن مقداری هم که آقای شریعتمداری اعتراف کرده بود و آمدند پیش من گفتند و من نگفتم این کار را نکنید. به خاطر این بود که میدانستم کاری نمیتوانند بکنند به آنها گفتم کاری نمیتوانید بکنید حتی این هم اعتراف کرده بود میشد آقای شریعتمداری را حذف نکرد، کما اینکه بعد از جریان تبریز که خیلی مهمتر از این مسئله بود، اصلاً خیلی هم برای مملکت خطرناک بود. در اول انقلاب سال ۵۸ مسئله حل شد منزل آقای شریعتمداری هم بسته نشد. دارالتبلیغ هم بسته نشد، در مسجد اعظم درسش تعطیل نشد. شهریهاش را به طلاب میداد. نماز جماعتش را هم میرفت بیتش هم باز بود. سال ۶۱ که این مسئله پیش آمد. حتی در رابطه با جلوگیری از تشییع جنازهاش بسیار اشتباه بود، اگر اجازه میدادند و چند برابر هم از مسجد امام حسن عسکری تا حرم هم میآمدند و تشییع میکردند بعد هم قبرش را از اول اجازه میدادند و حتی در صحن و در حرم هم دفن میکردند واقعاً هیچ مشکلی پیش نمیآمد. این چیزهایی است که گاهی بعضیها میترسند یا خیالاتی هستند یا تحریک شده از جایی هستند بله خود آقای ری شهری هم در آن موقع وزیر اطلاعات بود و در خاطراتش نوشته است که به ما خبر رسیده بود که در تشییع جنازه چه میشود؟ مرحوم آیتالله حاج آقا رضا صدر را گرفتند به خاطر نماز خواندن. اینها کارهایی بود که درست نبود و اگر آن موقع من دادستان بودم و قدرت هم داشتم همان موقع هم انجام نمیدادم کما اینکه در تبریز همان روزهای آخر جریان خلق مسلمان هم در پشت تریبون که ضبط هم شده در رادیو و تلویزیون مرکزی گفتم که با آیتالله العظمی شریعتمداری کاری نداریم با مقلدینشان کاری نداریم محترمند ما فقط با کسانی که شلوغ میکنند و امنیت جامعه را ازبین میبرند به صورت مسلحانه با آنها کار داریم.
بعد از فوت حضرت امام و در زمان امام کاری با دگراندیشان نداریم با خودیها هم گاهی این برخوردها میشود هیچ لزومی ندارد که انجام بگیرد ضررش بیشتر از نفعش است. همین ماجرای حصر آقای کروبی و آقای موسوی من یقین دارم خیلی خوب میشود حل کرد خیلی هم راحت میشود حل کرد هیچ مشکلی هم برای نظام نمیآورد و بلکه آبروی نظام هم آبرو و اعتبار مضاعف میآورد و این همه سرو صدا هم نمیشود.
ناشناس
تاریخ : ۲۴ - اسفند - ۱۳۹۳
افراط و تفریط در هر زمانی نکوهیده و ناپسند است چه چپ باشد و چه راست . اگر ملاحظه نمائید گذشت زمان مانند دریائی مواج اجسام و موادی را که ترکیب شان با کلیت و اکثریت ترکیب آب نامانوس باشد بلاخره امروز هم نباشد در فردائی دیگر آنرا به بیرون از حریم خود منتقل و از آن بیزاری خواهد جست حتی اگر این جسم ناهمگون برای زمانی در وسط و اعماق دریا باشد . اولاً اینگونه افراد در هر قشری مخصوصاً دو جناح چپ و راست بی بهره نیستند ثانیاً در اوائل انقلاب تا سال ۱۳۶۷ جناح چپ و راستی وجود نداشت که کسی را به آن جناح نسبت دهند بعضی از نظر دهندگان شاید به خاطر صغر سنی و یا خدای نا کرده از دشمنی و حقد با این گروه و یا آن گروه عملکرد ایشان را در گذشته ای که تحت نظر امام امت (رض) بود به جناح چپ وصل می نمایند هر چند که امروز ایشان و یا بعضی از چپی ها ایشان را در جرگه چپ ها می شمارند به هر حال کجی و افراط و تفریط محکوم است از طرف هر کس باشد چه کسانی که تا دیروز صاحب نظریه لایت فقیه (امام راحل ) را خارج از دین شمرده و به قول امام کاسه آب خوری بچه اش را آب می کشیدند و چه همانهائی که دو آتشه و خدای ناکرده با ظاهری فریبنده به خاطر مطامع دنیوی گذشته خویش را فراموش و سنگ ولایت را به سینه می زنند در واقع اینان کسانی هستند که به قول مولی علی (ع) به خاطر افراط و یا تفریط در مقام ولایت ایشان کمر ایشان را (نقل به قول مولی ) شکستند .
ناشناس
تاریخ : ۲۱ - اسفند - ۱۳۹۳
همیشه عاقبت افراط ، تفریط است ایشان از سیلی زدن به صورت نماینده منتقد به شک کردن در فرمان حضرت امام رسیده است حالا بگذریم از اعدام ۱۱ نفر در یک شب و …. . آقای موسوی وضعیت مالی خودت و ………………………………………………………………………………………. حنای شما اگر برای اصلاح طلبان رنگی داشته باشد برای مردم تبریز بی خاصیت است
یک تبریزی
تاریخ : ۲۱ - اسفند - ۱۳۹۳
این از معجزات اصلاح طلبان است. این حضرات همیشه افراط کرده اند. در زمان حضرت امام آنچنان ژشت خط امامی گرفته بودند که شما حق نداشتی یک کلمه از مشکلات کشور بگی! اگر می گفنی متهم به ضد انقلاب بودن و هزار اتهام دیگر می شدی! اما امروز هم آنچنان دموکرات شده اند که آمریکا که سهله حتی در مورد اسرائیل هم اگر منافع جاحی شان ایجاب کند اظهارات محیرالعقول می زنند! اینها در زمان جنگ بلایی بر سر اقتصاد ایران آوردند که همه چیز دولتی شد. اگر کسی از بخش خصوصی سخنی به میان می آورد متهم به حمایت از سرمایه داری و اسلام آمریکایی می شد اکنون صد در صد در خلاف جهت آن عمل می کنند! اینها در زمان جنگ کوچکترین حرف در مورد آزادی بیان را حمل بر ضد انقلابی گری می کردند. در مدارس هر کس جوراب سفید می پوشید توبیخ می شد اما امروز با زنها دست می دهند از توهین به مقدسات ابایی ندارند و…
و کلام آخر اینکه برای این حضرات هر چیزی که به نفعشان باشد مجاز است و هر چیزی که به ضرر خودشان باشد حرام است. اینها سیاست را برای جیب خود می خواهند نه برای تحقق اسلام و اهداف حضرت امام و خون شهدا!!
فرهنگي
تاریخ : ۲۱ - اسفند - ۱۳۹۳
مضافا اینکه اکر نامه امام سندیت ندارد البته به نظر جناب موسوی که بعید است نظرش قابل اعتماد باشد.ایا به نظر حناب موسوی ، فرمایش مقام معظم رهبری در مورد سران فتنه سندیت دارد؟!قای موسوی بخودت بیا مردم نان هزار تومانی میخورند….جواب قاطع اقا به همنوای شما جناب مطهری فصل الختام حصر اصحاب فتنه است…امام خامنه ای جانشین امام خمینی است…جناب موسوی پس بدان گفته امام ره نیز سندیت دارد..ظاهرا شما بخاطر تطهیر اصحاب فتنه مقدمه سازی میکنند… اگر تکلیفشان را با بیان قاطع مقام معظم رهبری مشخص کنند بقیه خودبخود حل میشه… بخودت بیا جناب
فرهنگي
تاریخ : ۲۱ - اسفند - ۱۳۹۳
جناب موسوی بهتر است واقع باشند به فرض به قول شما امام (ره) درباره نهضت ازادینامه نداده اند اما درباره اقایان موسوی و کروبی مقام معظم رهبری در پاسخ مطهری که خواهان رفع حصر بودند فرموده اند :« جرم اینها بزرگ است و اگر امام(ره) بودند شدیدتر برخورد میکردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعا شما راضی نخواهید بود. اقای موسوی اگر واقعا پایبند ولایت هستی به فرموده رهبر انقلاب تمکین کن تا مردم باور کنند حرفت درباره نهضت ازادی از جانب امام تفسیر شخصیت نیست.شما که به نظر رهبری تمکین نمیکنی می شود نتیجه گرفت که حرفت درباره نهضت ازادی را از خودت دراوردی