به دنبال انتشار سلسه مطالبی در خصوص مشاهیر آذربایجان امروز به زندگی احد حسینی می پردازیم.
در سال ۱۳۴۲ در دبیرستان فردوسی یک مسابقه نقاشی میان دانشآموزان دبیرستان برگزار شد. احد حسینی برنده مسابقه شد. برنده شدن احد، دبیران دبیرستان را شگفتزده کرد. او دانش آموز شناخته شدهای نبود. این رویداد سبب شد احد حسینی استعداد شگرف خویش را در هنر کشف کرد. در همان سال روزی در کلاس چهره دبیر علوم را نقاشی کرد و دبیر گرامی نیم ساعت از کلاس را در ستایش از کار احد سخن گفت. معلم به احد گفت که او رافائل خواهد شد تا اینکه با شوقی جدید ادامه تحصیل داد و در خرداد ۱۳۴۵ دیپلم گرفت.

احد حسینی در آبان سال ۱۳۴۵ به خدمت سربازی رفت. پس از دو ماه آموزش نظامی، به عنوان سپاهی دانش در روستایِ مازا رُستاق (دهکدهیِ عسل) شهر ساری مشغول تدریس شد. سرسبزیِ زیبای روستا و وقت آزاد کافی سبب شد تا وی به مطالعه بپردازد. در آن چهارده ماه سپاهی دانشی، درسهایی از فلسفه، جامعه شناسی، هنر و بیوگرافی مردان بزرگ را میخواند. او شیفته کسانی بودکه از فقر سر بر آورده بودند. مازاریک (رئیس جمهور چکسلواکی)، آرتور شوپنهاور، آبراهام لینکلن و هنرمند برتر میکلآنژ و کسانی دیگر محبوب ذهن حسینی شده بودند و اتاقِ کوچک روستایی با عکس این بزرگان آراسته شده بود. در همان سالهای خلوت، احد حسینی حس دیگری را در وجود خویش کشف کرد.
وی پس از پایان خدمت سربازی، به مجسمهسازی علاقه مند شد و با گلِ رس به ساختن نیم تنههایِ انیشتین، دکتر شوایتزر، برتراند راسل، بتهوون و روسو پرداخت. سپس به تهران رفت و در کارگاه پرویز تناولی سرگرم کار مجسمه سازی شد. سرگردانی و یادگیری کار تا ۲۸ سالگی یعنی تا سال ۱۳۵۱ ادامه یافت و آنگاه به تشویق پرویز تناولی و با کمک مالی برادرش (مهندس اصغر حسینی) به ایتالیا رفت. احد حسینی دو ماه را در شهر رُم و دو ماه را در شهر پروجا سپری کرد، سپس به شهر فلورانس رفت. نخست، مدت سه ماه در کارخانه سرامیک سازی شهر کار کرد و سپس به آکادمی هنرهای زیبای شهر فلورانس در خیابان «ویا دل آرتیست» (خیابان هنرمندان) وارد شد. در آکادمی زیر نظر استاد «برتی» تحصیل و کار را آغاز کرد. در همان زمان ماسک میکلآنژ را از مرمر ساخت.
او در یک سالِ زندگی در ایتالیا همواره با فکری سرگرم بود. او میخواست شخصیتی بزرگ همچون میکلآنژ بشود. میدانست که برای میکلآنژ شدن انجام کاری فراعادی لازم است. ساعتها روی پلههایِ کلیسای دومو مینشست و به موضوعی برای کار میاندیشید. سرانجام سحرگاه روزی در حالتی بین خواب و بیداری اندیشه ساخت «مجسمه زندگی» در ذهنش پدیدار شد.

در فضایِ آشفته آن زمان کسی به هنر نمیاندیشد. در پانزده ماه ساخت مجسمه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حسینی گرفتاریهای فکری دیگری هم داشت. ساخت مجسمه مورد استفبال سیستم نوین سیاسی نبود. بسیاری ساخت مجسمه را با ساخت بُت یکی میپنداشتند و آن را حرام میدانستند. کار حسینی به دلیل حجم بزرگ آن از شکلِ بُتسازی جدا شده بود و در پی خلق یک اندیشه عدالتخواهانه و از بین رفتن استبداد بود. حسینی در پی آن بود که نشان دهد نیروهایِ بزرگی انسان را در گستره زمان و مکان به بند کشیدهاند. در مجسمه زندگی، حسینی رنج انسان های در بند را به مردم نشان میدهد تا تماشاگر به رهایی انسان بیندیشد.
تابستان ۱۳۶۷ کانال پلوس تلویزیون فرانسه مسابقهای برای ساخت صورتک (Marionette) برگزار کرد. انستیتوی آرتس دکوراتیو حسینی را به مسابقه معرفی کرد. از بین دوازده شرکت کننده داوران کار حسینی را پذیرفتند و حسینی در شش ماه برای کانال پلوس فرانسه شصت صورتک از شخصیت های سیاسی، علمی، ورزشی و هنری ساخت.
در سال ۱۳۷۴ احد حسینی در شهر پاریس مجسمهیِ مونالیزا (لبخند ژوکوند) را بر اساس نقاشی هنرمند شهیر ایتالیا در سدهیِ چهاردم میلادی، لئوناردو داوینچی ساخت. تابلوی اصلی داوینچی در موزهیِ لوور فرانسه است. نیم تنه بالای مجسمه تقلیدی از نقاشی داوینچی است و نیم تنه پایین نوآوری خود حسینی است.
در سال ۱۳۷۸ حسینی به ایران بازگشت و در سن پنجاه و پنج سالگی ازدواج کرد.
از عمده جایزههای دریافتی این استاد برجسته می توان به جایزه اول برای مجسمهی شارل استراد (Charles Strade)، جایزه شهر موغانژیش برای مجسمه سینماتوگراف ، برنده کنکور برگزار شده در انستیتوی آرتس دکوراتیو برای کشور هلند اشاره کرد.
Wednesday, 19 March , 2025