چند عنوان کوتاه برای تراژدی با تم خبرنگاری مینویسم که اگر خبرنگاران ننویسند یک جای شرافت و شفافیت کم رنگ میشود. به گزارش اعتدال پرس، امسال تبریکهای روز خبرنگار با پیامک آغاز شدند. ارسالکنندهها متنوعند. از پنلهای اس.ام.اس انبوه روابط عمومی و مدیرانی که شمارهها را یک بار برای همیشه ثبت میکنند تا پیامهای دوستان […]
چند عنوان کوتاه برای تراژدی با تم خبرنگاری
مینویسم که اگر خبرنگاران ننویسند یک جای شرافت و شفافیت کم رنگ میشود.
به گزارش اعتدال پرس، امسال تبریکهای روز خبرنگار با پیامک آغاز شدند. ارسالکنندهها متنوعند. از پنلهای اس.ام.اس انبوه روابط عمومی و مدیرانی که شمارهها را یک بار برای همیشه ثبت میکنند تا پیامهای دوستان و آشنایان و البته تبریکهایی از جانب خود دوستان خبرنگار.
برای ارسالکنندگان حقیقی تبریکها، خبرنگاری گستره معنایی وسیعی دارد؛ از سختترین یا یکی مانده به سختترین شغل جهان تا ژستی روشنفکرانه از سر شکم سیری؛ از آگاهیبخشان به جامعه تا منتقدانی همیشه ناراضی که هیچ چیز رضایتشان را جلب نمیکند و تنها به دنبال حاشیه و حاشیه سازی هستند!
تبریکها در طول روز ادامه دارد. تماسهای تلفنی کوتاه. تبریکهای سرپایی معمولی و ایمیلهای «روزتان مبارک» و گاه فشار دستی بر روی شانه که خسته نباشی رفیق! و چقدر خوب است این دستها بر شانه وقتی خستگیها بیامان شدهاند….
بعضی تبریکها خیلی جذابند مثل تبریک یکی از مدیران که اتفاقا نقد بلندبالایی برای ادارهاش هم نوشتهای و با این حال بوی صداقت و مهربانی میدهد یا تبریک آخر شبی یکی از مصاحبه شوندهها که هزار جور حرف و چالش در ۲ ساعت مصاحبهتان موج میزده و الآن کوتاه نوشته که امیدوار است در «خبرنگاری» موفق باشی. میدانی پیامهای آخر شب یعنی در طول یک روز پرترافیک کاری از یاد نرفتهای….
اینها نشانههای خوبی هستند؟ ما مدافعان آیین کلام و گفتوگوییم؟ میخواهم خبرنگار بمانم؟
دعوت
امسال تنها در مراسم تجلیل از خبرنگاران شورای شهر شرکت کردهام. رستوران عمارت ایلگلی گرم و پر از چهرههای شهر است. شهردار و فرماندار، بعضی اعضای شورا و تا چشم کار میکند خبرنگار. قرار است همه چیز صمیمی باشد اما چیزی که خبرنگاران را از مدیران جدا کرده خطی فرضی ناشی از تفاوت ساختاری دو شغل و دو دیدگاه نیست بلکه خطی واقعی است از جنس پنجره و دیوار. مدیران لژ نشینند و برای ناهار در بالکن طبقه دوم رستوران جای گرفتهاند.
خبرنگاران در سالن هستند. پشت میزهایی که تا حد ممکن به هم نزدیک شدهاند. چرا یک سالن بزرگتر انتخاب نشده است؟ ناهار همراه با اجرای موسیقی زنده که به هیچ عنوان صدابرداری خوبی ندارد و اصلا جای این نوع موسیقی هنگام صرف غذا نیست! بعد سخنرانی کوتاه رئیس شورای شهر و شهردار تبریز. شهردار میگوید؛ شهر در پایان شورای چهارم به کمک همین خبرنگاران جای دیگری خواهد بود!
نوبت به تقدیرها میرسد؛ از با تجربهها، روسا و مدیر مسئولان برای تقدیر نام برده میشود. فضای رستوران شلوغ و پرازدحام است و یک لحظه فکر میکنم به خاطر این ازدحام است که نام هیچ زنی را در لیست تقدیری شورای شهر تبریز نشنیدهام! به ردیف زنان خبرنگار حاضر در سالن نگاه میکنم. بعضی از دوستان و همکارانم بهترین گزارشها، یادداشت و مصاحبههای یک سال گذشته مطبوعات را نوشته و منتشر کردهاند اما به شکلی تلخ نام هیچ خبرنگار زنی در میان تقدیر شدهها نیست. نگاهم را از زنان خبرنگار میدزدم.
سالن، رستوران یا اتاق کنفرانس را ترک میکنم. میخواهم خبرنگار بمانم؟
وعده
خبرنگاران خوبند. کارشان سخت است و گاهی تحت فشار قرار میگیرند و چیزهایی مینویسند که هیچ دوستش ندارند! تکراری میشود اگر بنویسم، همین که بیشتر از «غم نان» از «غم مردم» حرف میزنند یعنی شریفند اما مینویسم. مینویسم که اگر خبرنگاران ننویسند یک جای شرافت و شفافیت کم رنگ میشود.
اگر چه تعداد زیادی از خبرنگاران حاضر در رستوران را در جلسات پرفراز و نشیب یکشنبههای شورای شهر تبریز نمیبینیم اما همین که این جا جمع شدهایم خوب است؛ البته شما بخوانید «همهمه. صدا به صدا نمیرسد. چیزی که در بیشتر دعوتها و مراسم بزرگداشتها میشنویم هم داستان وعدهها است. وعدههایی که هر سال در روز خبرنگار تکرار و تکرار میشوند. از وعده بیمه و مسکن و امنیت شغلی تا وعده نامگذاری خیابان و پل احتمالا بزرگراه. به یکی از دوستان میگویم دور مسکن مهر خبرنگاری را خط بکشد. به این زودیها حل شدنی نیست…با احتیاط میپرسم: میخواهیم خبرنگار بمانیم؟
مدیران
مدیران دیر هم نیامده باشند زود میروند والبته با ازدحام؛ از ازدحام مردمی که به دنبال حل مشکلات نامهها و پروندههایشان را با خودشان به دفتر این مدیر و آن مسئول میبرند تا شلوغی ناشی از حضور معاونان و کارمندان و عکاس و …مدیران میروند چرا که تقدیرهایشان را کردهاند و وعدههایشان را دادهاند. مدیران میروند چرا که چند جلسه و تریبون و اجلاس و همایش دیگر در راه است. مدیران میتوانند بروند چرا که خبرنگاران در نبود آنها پاسداران خوبی هستند. میخواهند خبرنگار بمانیم؟
پایان
دور استخر ائلگلی آرام و خلوت است. هنوز مانده تا عصر سر برسد و گردشگران و شهروندان داستانهای کوچک و بزرگشان را با خود به خیابانها بیاورند. داستانهایی که با وجود گستردگی زیاد در یک ویژگی مشترک هستند و آن این است که در شلوغی شهر و خیابان و رستوران و هزار جای دیگر، تنها به گوش خبرنگاران میرسند.
باشد که بتوانند تا بنویسند. باشد که خبرنگار بمانیم.
نگارنده: حنانه منشی
خبرنگار
تاریخ : ۲۱ - مرداد - ۱۳۹۴
متاسفانه شهرداری جایگاه ارزنده خبرنگاران را هیچ کرده…..