بازخوانی فساد پهلوی/ وقتی ولیعهد ایران از مستخدم مدرسه بچه دار میشود!

یکی از محورهای ایشان در این سخنرانی پرداخت به فساد پهلوی بود که طبیعتاً دلایل این بازخوانی از سوی رهبری را باید در سرمایه گذاری دشمن برای تطهیر رژیم منحوس پهلوی جست. به گزارش اعتدال پرس، بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم قم نکات قابل تاملی در دل خود داشت که نیازمند […]

image_pdfimage_print

یکی از محورهای ایشان در این سخنرانی پرداخت به فساد پهلوی بود که طبیعتاً دلایل این بازخوانی از سوی رهبری را باید در سرمایه گذاری دشمن برای تطهیر رژیم منحوس پهلوی جست.

به گزارش اعتدال پرس، بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم قم نکات قابل تاملی در دل خود داشت که نیازمند غور و تفقّه در آنهاست. یکی از محورهای ایشان در این سخنرانی پرداخت به فساد پهلوی بود که طبیعتاً دلایل این بازخوانی از سوی رهبری را باید در سرمایه گذاری دشمن برای تطهیر رژیم منحوس پهلوی جست. معظم له در این سخنرانی با اشاره به فساد دربار پهلوی گفتند:

“خصوصیّت سوّم این رژیم خبیث[پهلوی]، فساد بود. انواع فساد، از فسادهاى جنسى بگیرید که مبتلابه تقریباً همهى دربارىها و دوروبرىها و مانند اینها بود که دیگر حالا داستانهایش شرمآور است. آن روز خیلى از آحاد مردم هم میدانستند، اگرچه جرأت نمیکردند بر زبان بیاورند. گاهى از قلم خارجىها درمیرفت، چیزهایى را میگفتند فساد جنسى، فساد مالى، نه فقط در سطوح متوسّط که هر وقتى ممکن است پیش بیاید؛ نخیر، در عالىترین سطوح کشور. از طرف شخص محمّدرضا و دوروبرىهایش، بالاترین فسادهاى مالى، بزرگترین رشوهها، بدترین دستاندازىها، خباثتآلودترین فشارها بر منابع مالى ملّت بهوجود مىآمد. براى خودشان ثروت درست میکردند به قیمت فقیر کردن مردم و بیچاره کردن مردم. فساد، فساد جنسى، فساد مالى، اعتیاد، ترویج اعتیاد و ترویج موادّ مخدّر صنعتى بهوسیلهى عناصر اصلى حکومت آن روز در ایران بهوجود آمد و اتّفاق افتاد. یکى از خواهرهاى محمّدرضا را در فرودگاه سوئیس با چمدان پر از هروئین، پلیس سوئیس دستگیر کرد! [خبر آن در] همهى دنیا پیچید، منتها زود ماستمالى کردند؛ خب مربوط به خودشان بود؛ قضیّه را برطرف کردند، گره را باز کردند؛ یکچنین وضعیّتى [بود].”      رهبر معظم انقلاب / دیدار با مردم قم سال ۹۳

از این رو دهه فجر فرصت مناسبی برای بازخوانی و دقیق شدن بر عمق فساد پهلوی است. در این وجیزه نمی توان همه ی فسادهای آشکار و پنهان و کوچک و بزرگ را آورد اما میتوان به عنوان مشتی از خروار و نمونه از هزاران فساد،به چند مورد اشاره کرد تا از رهگذر این بازخوانی ها بتوان فهمید کاری که مردم ایران به هدایت امام (ره) انجام دادند به تعبیر رهبر انقلاب کاری بزرگ بود.
وقتی ولیعهد ایران از مستخدم مدرسه بچه دار میشود!

حسین فردوست در خاطرات خود می نویسد:

مسئله قابل ذکر دیگر درباره دوران زندگی محمدرضا در سوئیس، رفتار جنسی او است. محمدرضا از مسئله جنسی زجر می‌کشید و به همین خاطر نسبت به دکتر نفیسی (پیشکارش) کینه و دشمنی خاصی پیدا کرده بود!

اکثراً به من می‌گفت: “این پیرمرد (چون مؤدب‌الدوله در آن زمان خیلی پیر بود و موهایش کاملاً سفید بود) دو تا رفیقه دارد، که پروتون برایش تهیه کرده” و به نفیسی ناسزا می‌گفت! یکی از معشوقه‌های مؤدب‌الدوله از ژنو می‌آمد و او هم برای استقبالش به ایستگاه شهرک رول می‌رفت. معشوقه دیگر همیشه وقت معینی (شب یک‌شنبه) می‌آمد. علاوه بر این دو، در آپارتمان شیکی که زندگی می‌کرد، یک کلفت داشت. این کلفت مسن بود و قیافه جذابی نداشت، ولی دختری داشت که هم جوان بود و هم زیبا. دخترک خیلی توجّه محمدرضا را به خودش جلب کرده بود و غالباً به من می‌گفت: “چقدر دلم می‌خواهد او را بغل کنم! این پیرمرد این دختره را به خانه خودش آورده و علاوه بر او دو تا رفیقه دارد!” محمدرضا همیشه به من می‌گفت که این مسئله برایم عقده شده است!

این مسئله واقعاً برای محمدرضا عقده شده بود و در آن سن احساس کمبود شدید می‌کرد و مسئول این امر را نفیسی می‌دانست. محمدرضا همین مسائل را، و شاید بیش‌تر از این‌ها را، به پرون هم می‌گفت و پرون (که واسطه معشوقه‌های نفیسی بود) متوجه مسئله شده بود.

در مدرسه لُه‌روزه، حدود چهل نفر کلفت کار می‌کردند. البته کلفت به معنای ایرانی کلمه نه؛ مستخدمه‌های خیلی زیبا و تمیز و شیک و جوان، در میان آن‌ها یکی از همه زیباتر و جذاب‌تر بود و حدود ۲۲ ـ ۲۳ سال داشت و توجه محمدرضا را جلب کرده بود. او به پرون گفت، حالا که نفیسی چنین می‌کند، من هم از این مستخدمه خوشم می‌آید، او را به اتاقم بیاور!

پرون هم که مستخدم بود راحت توانست مسئله را با مستخدمه حل کند و او را با خودش به اتاق ولیعهد می‌آورد. این جریان ادامه داشت تا روزی محمدرضا مرا به اتاقش خواست. اتاق من کنار اتاق محمدرضا بود. خودش آمد و در زد و گفت: “بیا اتاق من، کارت دارم!”. رفتم. دیدم که همان مستخدمه در اتاق محمدرضا است و پرون هم نیست. دخترک دستمالی جلوی چشمش گرفته بود، یعنی ناراحت است و گریه می‌کند! محمدرضا، که دستپاچه بود، به من گفت: “حسین، به مشکل برخورده‌ام!”

گفتم: “مشکلت چیست؟”
گفت: “من با این خانم تماس جنسی داشتم و ایشان حالا می‌گوید که آبستن شده است، تکلیفم چیست؟ اگر پدرم بفهمد پوستم را می‌کند. کافی است که نفیسی مسئله را بفهمد و به او بنویسد. کمک کن! چگونه می‌توانم نجات پیدا کنم!؟” من پاسخ دادم که بهترین راه پول است و جلوی دخترک گفتم: “ایشان می‌گویند که از شما بچه‌ای دارند. خوب، باید حرفشان را قبول کرد، دروغ که نمی‌گوید.”

البته معتقد نبودم که چنین مسئله‌ای باشد، چون مسلماً برای آن دختر همخوابگی مسئله‌ای نبود و روشن بود که اگر علت خاصی نداشت می‌توانست جلوگیری کند. سپس رو به آن زن کردم و گفتم: “شما می‌گویید که محمدرضا را دوست دارید، خودتان باید کمک کنید تا مسئله حل شود و باید شما حلال مشکلات باشید!” دختر گفت: “مشکل من دوتاست. اوّل این‌که اگر مدیر بفهمد مرا اخراج می‌کند و بیکار می‌مانم. دوم این‌که باید کورتاژ کنم”.

گفتم: “بسیار خوب، شما هرمبلغی که فکر می‌کنید برای یک‌سال بیکاری و برای عمل کورتاژ نزد بهترین دکترها، به نحوی که کوچک‌ترین خطری نداشته باشد، لازم است حساب کنید و در عدد ۳ ضرب کنید و بگویید چقدر می‌شود!”

کمی فکر کرد و گفت: “۵۰۰۰ فرانک!”. البته، امروزه ۵۰۰۰ فرانک پول زیادی نیست، ولی در آن زمان خیلی زیاد بود. حقوق ماهیانه دخترک شاید ۱۵۰ فرانک بیش‌تر نبود. به محمدرضا گفتم: “بسیار خوب، ۵۰۰۰ فرانک به ایشان بدهید تا برود!”

محمدرضا گفت: “این پول را از کجا تهیه کنم!؟ پول‌ها که همه نزد نفیسی است!”

گفتم: “به او بگویید که حسین (یعنی خودم) گرفتاری خانوادگی شدید در تهران پیدا کرده است و احتیاج فوری به پول دارد. شما می‌توانید و توجیهش را دارید که از من به شدّت دفاع کنید. این را به نفیسی بگویید و بخواهید که به پدرتان بنویسد”.

محمدرضا همین سخنان را به نفیسی گفت و او هم که به قول معروف خیلی ملاّنقطی بود گفت که به شاه می‌نویسم و اگر تصویب شد می‌دهم. محمدرضا اصرار کرد که خیر، همین حالا می‌خواهم. شما پول را بدهید و اگر تصویب نشد پس می‌دهم یا از مخارج دیگر کسر کنید. به هر حال، پول را گرفت و فردای آن روز دخترک را به اتاق خواستیم. ۵۰۰۰ فرانک را شمردم و به دستش دادم و گفتم: “تشریف ببرید سرکارتان، اگر اخراجتان کردند که کردند، اگر نکردند که هیچ!” اتفاقاً او را اخراج نکردند و خودش تقاضا کرد که از مدرسه برود. علت آن را نمی‌دانم، شاید با این پول می‌توانست در جای دیگری وضع بهتری داشته باشد.

محافظ اشرف: به یک مرد و دو مرد کفایت نمی کرد

غلامحسین بیگدلی یکی از افسران بازنشسته‌ی ارتشی که در دهه‌ی بیست محافظ اشرف بود، می‌گوید: «اشرف با اینکه زن احمد شفیق مصری بود … هر کس که گیرش می‌آمد مورد استفاده‌ی شهوانی قرار می‌داد، زن ناپاکی بود، انصافاً زن ناپاکی بود.» او می‌گوید وقتی از دانشکده‌ی افسری فارغ‌التحصیل شدم محافظ اشرف شدم «در آنجا اخلاق و کثافت‌کاریهای او را دیدم، به او خیلی بدبین شدم که این چه مملکتی است که ما کسانی را که نعوذبالله مثل خدا می‌دانستیم، پرستش می‌کردیم، چه فرمان شاه و چه فرمان یزدان (می‌گفتیم) شاه این است؟ خواهرش این است؟ بسیار زن فاسدی بود. یک نوع مرض جنسی داشت، با یک مرد، دو مرد کفایت نمی‌کرد …» (گفتگوی بیگدلی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
دستوری که شاه به گمرک فرودگاه برای زنان زیبا داد

روزنامه «ناسیونال استار» آمریکا در ۸ جولای (۱۷ تیر ۱۳۵۴) در مقاله ای به عادت زشت «زن بارگی» شاه پرداخت و نوشت: «شاه به مسئولین گمرک دستور داده است که هر گاه یک زن زیبا در فرودگاه مهرآباد از هواپیما پیاده شد، ایشان را مطلع نمایند. به دنبال آن نیز امکان دارد به کاخ دعوت شود».

ملاقات محمدرضا با این زنان به قیمت بسیار گران تمام می شد و شاه مجبور بود که هدایایی گرانبهایی که بیشتر آنها جواهر بودند به این زنان اهدا کند؛ مثلاً در یکی از این ملاقات ها شاه هدیه ای به یک بازیگر تئاتر به نام «گریس کلی» آمریکایی می بخشد که حدود یک میلیون دلار ارزش داشته است. محمدرضا شاه تا آخرین لحظات عمرش که بیماری به سراغش آمده بود، روحیه «زن بازی» خود را حفظ کرد و معروف است که در پاناما، نوریه گا در مقام رئیس سازمان امنیت پاناما که مسئول محافظت از جان شاه بود، چنین موقعیت هایی را فراهم می کرد و برای او زن می آورد.

انتهای خبر